Raspberry/minyoon

232 20 1
                                    


Genre: Omega vers, fluff, Mpreg

بوسه‌های نرمی روی گونه‌اش نشست و نفس‌های گرم پخش شده روی گردنش، باعث شد با خنده و اخم پلک‌های به هم چسبیده‌اش رو باز کنه.

"صبح بخیر!"

چشم‌هاش به نگاه مشکی رنگ آلفاش افتاد و لب‌هاش به خنده باز شد.

"صبح بخیر آلفا."

بوی غلیظ دارچین زیر بینیش نشست و آرامش رو به تنش تزریق کرد.
دست‌هاش رو دور گردن جیمین حلقه کرد و سرش رو جایی بین گردن و شونهٔ مرد فرو برد.
روی غده ترشح رایحه‌اش رو بوسید و عطر تنش رو نفس کشید.

"برای نهار برمی‌گردی؟"

دست گرم آلفا از زیر تیشرت گشاد مشکی رنگش رد شد و روی سینه‌های حساسش نشست.

"اوهوم. از بیرون غذا می‌گیرم."

نالهٔ آرومی از بین لب‌هاش بیرون اومد و چهره‌اش جمع شد.

"الان نه جیمین، هه‌سان هنوز خونه است."

آلفا با نارضایتی گاز کوچیکی از گردن سفید امگاش گرفت و فشاری به سینه‌های سفت شده یونگی وارد کرد.

"هه‌سان کل روز خونه می‌مونه، میشه بگی کی قراره تو رو کامل داشته باشم؟"

قهقهه‌ای به لحن تخس شدهٔ آلفا زد و مرد مو مشکی رو از روی تنش کنار انداخت.
بدون توجه به لباس‌های پخش شده روی زمین، خم شد تا کش موهای روی زمین رو جمع کنه.
ضربه محکمی روی باسنش نشست، با درد کمرش رو صاف کرد و چشم‌غره‌ای به چهره خندون آلفا رفت.

"جیمین!"

"جانم تمشک؟"

لب‌هاش رو به بهم فشرد و بعد از نشون دادن انگشت وسطش به جیمین، با رایحه‌ای تلخ شده سمت اتاق دختر عزیزش رفت.
در اتاق رو که با برچسب‌های ترسناکی تزئین شده بود باز کرد و پا به اتاق آلفای کوچیکش گذاشت.
بوی خفیف فلفل رو می‌شد داخل اتاق احساس کرد و یونگی با دیدن دختر که جلوی آینه ایستاده بود لبخند زد.
اتاق هه‌سان از تمیزی برق می‌زد و باعث می‌شد لذت ببره از نوع تربیتش.
کاش می‌تونست آلفای بالغش هم از نوع تربیت کنه تا هر وسیله‌ای رو کف اتاق نریزه!
نفس عمیقی کشید و روی زانوهاش نشست. دست‌هاش رو به دو طرف باز کرد و لبخند شیرینی به آلفای فلفلیش زد.

"صبح بخیر عشق من."

دختر برس مو رو روی میز گذاشت و سمتش دوید، بوسه‌های نرمی روی گونه‌اش نشست و دست‌های کوچیک هه‌سان موهای روی پیشونیش رو کنار زد.

"صبح بخیر عشق تمشکی من."

بی‌صدا خندید و بینیش رو بینی دختر کشید.

"برو بگو آپا موهات رو ببنده‌."

آلفا کوچولو اخم بامزه‌ای روی پیشونیش نشوند و لب‌های پفکیش رو که از پدر آلفاش به ارث برده بود، آویزون کرد.

"نمیشه تو برام ببندی؟ با اون آلفای بداخلاقت قهرم."

آب دهنش رو قورت داد و گونه نرم دختر رو بوسید.

"باشه اما اگر بد شد حق نداری چیزی بگی بهم فهمیدی؟"

هه‌سان با خوشحالی سر تکون داد و دستش رو کشید تا روی تخت بشینه.
با دقت به موهای قهوه‌ای رنگ آلفای ریزه میزه‌اش نگاه کرد و بعد از نفس عمیقی، برس رو بین انگشت‌هاش گرفت.
به آرومی سعی داشت موهای لخت دختر رو بین کش‌ گیر بندازه اما هر‌بار کش از بین موهای هه‌سان لیز می‌خورد.
جیمین به چهارچوب در تکیه داده بود و با لبخند خانواده عزیزش نگاه می‌کرد.

"هه‌سان، از تنهایی خسته نشدی؟"

دست امگا روی سر دختر خشک شد و نگاه تیزش روی آلفای دارچینی نشست.
دختر بچه با خوشحالی گفت و از داخل آینه نگاهی به چهرهٔ خشک شده پدرش انداخت.
انگار پاپا یونگی از دوست جدید خوشش نمی‌اومد.

"می‌خوای که داشته باشی؟"

آلفای بالغ با ابروی بالا رفته و نیشخندی گوشهٔ لبش پرسید و زبونش رو روی لبش کشید.
رایحهٔ تمشک یونگی به ترشی می‌زد و جیمین می‌تونست عصبانیت و دلخوری امگای عزیزش رو احساس کنه.

"آره می‌خوام."

"پس نظرت چیه امشب رو پیش مامان‌بزرگ و بابا‌بزرگ بمونی؟"

"جیمین!"

امگا با عصبانیت دستش رو به لبهٔ تخت کوبید و لب‌هاش رو با حرص به هم فشرد.
دستی بین موهای باز هه‌سان کشید و از روی تخت بلند شد.

"نیازی نیست موهات رو ببندی، حالا هم بهتره هر دو سریع‌تر برید. داره دیر میشه."

امگا با اخمی روی پیشونیش تنه‌ای به آلفا زد و وارد اتاق خواب شد.

"ناراحتش کردی."

"شب از دلش درمیارم، شاید هم چیزی تو دلش کاشتم."

ادامه جمله‌اش رو به آرومی زمزمه کرد و دست هه‌سان رو گرفت‌.

~•
های
آدیا صحبت می‌کنه.
تمشک رو دوست داشتین فندق‌های من؟
اگر دوست داشتین نظر بدین.
*چاقو کشیدن.
منتظر پارت دوم‌ باشید.

oneshot (BTS)Where stories live. Discover now