خیلی کم پیش می امد که کسی خنده یا حتی لبخند استاد اعظم تهذیب گری ببیند صدای خندیدنش بسیار گرم دلنشین بود برق در نگاهش و دندان های مرواریدی رنگش باعث میشد چهره ی جدی او کاملا تغییر کند.
شیئو مدتی مبهوت به او نگاه کرد: من چیکار.... کردم؟
جیهوان باد بزنش را باز کرد و جلوی صورتش گرفت:
از چی تعجب کردی نکنه فکرکردی اونا بخاطر ابهت تو فرار کردن.‹نه فقط من...اصلا قصد نداشتم از عالجیناب انرژی معنوی بگیرم نمیدونم چه شکلی این اتفاق افتاده لطفاً منو عفو کنین›
"خودم میدونم اگه با برنامه ریزی قبلی این کارو کرده بودی از اول توی مبارزه ازش استفاده میکردی که زخمی نشی یا اینقدر شکه نمیشدی"
شیئو لبخند زد: ممنونم عالیجناب زندگیم رو بهتون مدیونم.
جی هوان سرش را تکان داد "هوم حالا باهات چیکار کنیم لانگ شیئو"
‹هرکاری بگید برای جبران لطفتون انجام میدم›
"چطوره تو و اون دوستت تای باهم مسیر کاخم رو سینه خیز بیاین"
شیئو کمی مکث کرد وخندید "عالیجناب دوباره دارین شوخی میکنین ....هنوز حرفش را تمام نکرده بود که نگاهش به چهره ی جدی او افتاد و ادامه ی حرفش را خورد"
جیهوان یکی از ابروهایش را بالا برد به نظرت شوخی میکنم؟ من استاد ون نیستم که لوست کنم دستش را به بقیه لباس شیئو کشید و گره ی پیراهن او را باز کرد:
" راستی درباره ی استادت حقوق این ماه رو نمیگیره تا یاد بگیره قبلا از فرستادن کسی به ماموریت با کاخ من هماهنگ کنه"شیئو سریع خودش را به عقب کشید انگار که پوستش سوزانده شده بود: چیکار میکنین؟
تکون نخور میخوام زخمت رو چک کنم نگاه گذرایی به زخمش انداخت پانسمان ان را با لبه ی تیز باد بزنش برید جای دو پنجه عمیقاً درون پهلویش فرو رفته بود و به سختی ان را بخیه زده بودند دستش را روی زخم شیئو گذاشت و جریانی از انرژی معنوی مانند شرابی خنک اما کمی سوزناک وارد بدنش شد و پس از چند دقیقه زخمش بهبود پیدا کرد.
YOU ARE READING
𝑻𝒉𝒐𝒖𝒔𝒂𝒏𝒅 𝑳𝒊𝒆𝒔
Historical Fiction🍀این رمان به سبک: Heaven Official's Blessing , Husky, mo dao zu shi ، the untamed ⟨تو... پشت همهی این اتفاق ها بودی چطور تونستی باهام اینکارو بکنی⟩ ﴿عزیزم نمیدونی توی دنیای تاریکی که برام ساختی زندگی کردن چقدر میتونه سخته باشه الان تنها چیزی ک...