رفقای پاک ذهنم این پارت کمی اسمات داره🔞 _____________________________با نزدیک شدن به جشن چونجی*، سراسر شهر در دریایی از فانوسهای سرخ رنگ فرو رفته بود. این فانوسها که در باد به رقص درآمده بودند، مانند موجهای قرمز رنگی روی بوم شهر نقش میزدند. در دل کوهستان، مجسمه اژدهای عظیمالجثه نماد خاندان جی با نور درخشانی میدرخشید و از فرسخ های دور قدرت تهذیب گران را به نمایش میگذاشت. شیئو با تکیه بر بالش، به این منظرهی حیرتانگیز خیره شد. پنجره را باز کرد تا نسیم خنک شبانه، بوی تندی که در اتاق پیچیده بود را ببرد.( تحویل سال)
پسرک زیبایی با حرکتی نرم از زیر پتو مانند گربه ای که به دنبال نوازش است خودش را روی شکم او انداخت، رد بوسه هایی مانند گلبرگ های صورتی رنگ بدنش را پوشانده بود.
شیئو با لبخند گرمی صورتش را به او نزدیک کرد: بیدار شدی عزیزم؟
پسر خوش چهره دستش را داخل موهای جوهری رنگش برد و گاز ارامی از لب هایش گرفت: شمع رو روشن کن میخوام چشمهاتو ببینم.
با لمس کردن شمع شعله نور کم سویی صورتشان را روشن کرد بدن نحیف پسر را در آغوش کشید و انگشتانش روی قوس کمرش لغزید سرمای زمستانی آغوش گرمشان را لذت بخش تر میکرد سرش را داخل موهای خرمایی رنگ او فرو بود و عطرش را نفس کشید میتوانست تا ابد در این لحظه زندگی کند.
لبخندی رو صورت پسرک نقش بست :شیئو به نظر میاد هنوز خسته نشدی ،به سینهی محکمش تکه داد لبش آهسته خط فک تیز و خوش فرش را لمس کرد سپس لالهی گوشش را به دندان گرفت، تن صدای گرفته و اغواگر او ریتم نفس های شیئو را بهم میزد.
_بخاطر تو امروز نمیتونم توی تمرین صبحگاهی شرکت کنم.
‹اگه منو تحریک نکنی اینطوری نمیشه جیان›
با خندهی کوتاه دندان های مرواریدی شکلش را به او نشان داد : گفتی دیگه توی کوهستان انجامش ندیدم نه الانم دقیقا کجایم عزیزم ؟ سنگ یشمی که آویزان گردنش بود را در مشتش فشرد میشه وقتی تنهایم این لعنتی رو در بیاری؟
ESTÁS LEYENDO
𝑻𝒉𝒐𝒖𝒔𝒂𝒏𝒅 𝑳𝒊𝒆𝒔
Ficción histórica🍀این رمان به سبک: Heaven Official's Blessing , Husky, mo dao zu shi ، the untamed ⟨تو... پشت همهی این اتفاق ها بودی چطور تونستی باهام اینکارو بکنی⟩ ﴿عزیزم نمیدونی توی دنیای تاریکی که برام ساختی زندگی کردن چقدر میتونه سخته باشه الان تنها چیزی ک...