عمارت جی معروف به قصر ققنوس طلاییچندین مجموعه کاخ با دیوارهایی از جنس طلا و یشم در زیر نور خورشید میدرخشیدند و انعکاس آنها بر شهر همچون تابش خورشید بر دریا چشمها را خیره میکرد این عمارت برای قرن ها نماد قدرت مطلق و ثروت بی اندازهی خاندان جی بود. مردی با لباس سبز تیره و موهای طلایی به رنگ آفتاب رو به باغ باشکوهی ایستاده بود در مرکز باغ میدانی با طرح خورشید مانند طرح ردای مرد قرار داشت ، پسری کم سن و سالی در آغوشش بود پیراهن سبز رنگش را تا کرد و روی سکو سنگی گذاشت.
_بابا استادم هنوز نیومده ؟
مرد دستش را روی سرش کشید: الان دیگه باید برسه
_اون چطوریه مثل استادهای قبلیم که نیست؟
"نه مطمئنم ازش خوشت میاد یکی از فادارترین و قوی ترین افرادمه از وقتی بچه بود با ما بزرگ شده حتما یادت نمیاد قبلا چند بار دیدش "
یادمه نگاه پسر به مردی مشکی پوش قد بلندی که با قدم های آهسته به آن ها نزدیک می شد جلب شد لباسش در تضاد با کاخ او را مانند سایه ای در میان روشنی میکرد نی بلند سفیدی رنگی به کمربندش آویزان بود و بطری کوچک شراب در دست داشت، پوستش رنگ پریده و تیره به نظر میرسید انگار که خون در بدنش یخ زده بود چشم های طلای روشنش را پایین انداخت و جلوی آنها روی یکی از زانوهایش نشست.
‹این سرباز دائو لیان در خدمتتون هست ارباب جی›
"دیر کردی لیان میتونی بلند بشی"
‹معذرت میخوام ارباب موقع برگشت یکم به مشکل خوردم›
"بعدا گزارش ماموریتت رو بهم بده پسر زیبای کنارش را که با چشمانی گرد شده به دائو لیان خیره شده بود را کمی به جلو هل داد هوان به استادت احترام بذار"
‹استاد ؟ فکر کردم گفتین فقط بهش دربارهی جادوی سیاه آموزش بدم›
"درسته ما با قبیلهی چن قرار داد بستیم که ولیعهد هر خاندان تحت نظر بهترین تهذیبگر قبیلهی مقابل اموزش ببینه و تو بهترین تهذیبگر جادوی سیاهی که میشناسم"
YOU ARE READING
𝑻𝒉𝒐𝒖𝒔𝒂𝒏𝒅 𝑳𝒊𝒆𝒔
Historical Fiction🍀این رمان به سبک: Heaven Official's Blessing , Husky, mo dao zu shi ، the untamed ⟨تو... پشت همهی این اتفاق ها بودی چطور تونستی باهام اینکارو بکنی⟩ ﴿عزیزم نمیدونی توی دنیای تاریکی که برام ساختی زندگی کردن چقدر میتونه سخته باشه الان تنها چیزی ک...