This Is My Fault

10 5 3
                                    

جی هوان با جهش بلندی روی سقف کاخ ایستاد :
چی میخوای بگی شین می؟

"شین می؟ ترجیح میدم همون فنگ می صدام کنن"

_چرا شنیدن اسم آدمی که قبلا بودی آزارت‌ میده؟

شین می نیش خندی زد : الان میخوای باهام فلسفی بحث کنی عالی‌جناب تا عذاب وجدان بگیرم خودت گفتی آدمی که بودم شین می مرده.

_تو هم یه روزی مثل ما بودی چرا مردم رو قتل عام میکنی نمی‌دونم توی گذشته چه اتقاقی برات افتاده ولی این آدم ها هیچ کاری با تو نکردن.

شین می رو به روی او ایستاد : من خودم نخواستم یه روح سرگردان بشم اونا منو تبدیل کردن میدونی چند قرن زنده موندن به عنوان یه شبح حوصله‌ی‌ هرکسی که جای من باشه رو سر می‌بره اونا رو میکشم چون از آدم ها متنفرم، بذار یه سوال ازت بپرسم جی هوان اگه قدرتت رو از دست بدی چند نفر بازم طرف تو میمونن؟ یا بهتره بگم اگه توی جنگ شکست میخوردی مردم بازم بهت احترام میذاشتن ؟

-من به عنوان ولیعهد خاندان جی وظیفم رو‌ انجام میدم و بازم از مردم محافظت میکنم حتی اگه طرف من نباشن.

"طرز فکر مسخره ای داری وضعیتت اینقدر تاسف برانگیزه که حتی نمیتونستی با کسی که دوست داری زندگی کنی ولی بازم میخوای خودت رو بخطر مردمی که هیچ ارزشی براشون نداری قربانی کنی اگه الان بفهمن وارث خاندان جی با مردها می‌خوابیده چه اتفاقی میوفته ؟ بخاطر همین از بهشت تبعید نشدی ؟"

_ساکت شو؟ فکر‌ میکنی داری با کی حرف میزنی

"چرا ؟ میترسی کسی صدامون رو بشنوه میدونی شاه های ارواح ارتباط ذهنی قوی ای دارن حتی میتونم احساسات دائولیان رو‌ بهت حس کنم واقعا حسودیم میشه من هیچ وقت همچین عشقی رو تجربه نکردم"

جی هوان پوزخند‌ی زد: مگه شماها میتونین چیزی رو هم حس کنین اگه می‌فهمیدن وضعیتتون این نبود.

"اشتباهت همینه ارباب جی ما خیلی بهتر از شماها میدونیم حس تنهایی، ترد شدن یا فقر چیه چیزی که تو یک بارم تجربه نکردی ما ترجیح میدیم دنیایی که حتی بهت اجازه نمیده با کسی که عاشق هستی زندگی کنی رو نابود کنیم"

جی هوان یکی از ابروهایش را بالا برد: فکر نمیکنم دائولیان دنبال همچین هدفی بوده باشه

فنگ می خندید و همانطور که عقب عقب میرفت از روی سقف خودش را پایین انداخت: کی میدونه دنبال چی بود؟

با افتاد او مه غلیظی شهر را در برگرفت ارواح از زمین بیرون خزدیدند و کم کم شیر آبی در میان انبوه ان ها گم شد.

صدای ملودی تاریکی در فضا پیچید سربازان با ترس زمزمه کردند : این صدای....نغمه‌ی مرگه...فنگ می برگشته فرار کنید

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: 6 hours ago ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

𝑻𝒉𝒐𝒖𝒔𝒂𝒏𝒅 𝑳𝒊𝒆𝒔Where stories live. Discover now