living with you 2

8 3 0
                                    


_وقتی به سن من برسی دیگه از تجملات خسته میشی اگه میتونستم همه‌ی ثروت و مقامم رو می‌بخشدیم.

شیئو نگاهی به لباس های ابریشمی او که به عنوان لباس راحتی در خانه پوشیده بود انداخت و در دلش پوزخند زد : ‹به ظاهرتون نمیاد دنبال زندگی عارفانه باشین›

جی هوآن که درحال گشتن بین انبوهی از وسایلش بود سرش را عقب برد و خندید : یادت رفته داری با استاد اعظم تهذیبگری حرف میزنی؟

« دارم چی میگم چرا اینقدر باهاش صمیمی حرف میزنی احمق » با مکث کوتاهی تعظیم کرد: منظورم اینه که شما دیگه نیازی به مراقبه ندارین به بالا ترین سطح تهذیبگری رسیدن.

_باهات شوخی میکنم راحت باش خودم میدونم زیاد آدم سخت کوشی نیستم درواقع اینجا رو دوست دارم چون ارزش این کلبه برای من از تمام کاخ و دارایی هام بیشتره این کلبه تنها یادگاری هست که از زندگیم قبل از جنگ برام مونده، یک دست لباس تمیز جلوی شیئو‌ گذاشت برو حموم آب گرمه منم میرم بخوابم برای شام دیر امدی ولی به جاش فردا برام صبح صبحانه درست کن چای دارچین و فرنی برنج یادت نره.

در اولین شبی که در کلبه‌ی متروک جی هوآن گذراند، صدای ملودی غم انگیز پیپا* که از بالکن نواخته میشد او را به خواب عمیقی برد صدای ناله های مبهمی که از اعماق زمین می‌آمد سکوت شب را می شکست با چشمان نیمه‌باز به سمت پنجره رفت مه غلیظی کلبه را فرا گرفته بود و تنها رودخانه‌ی سفیدرنگ در زیر نور ماه می‌درخشید ناگهان، سایه‌ی مردی بلند و کشیده بر روی آب افتاد موهای بهم ریخته‌ی مشکی اش تا روی شانه هایش می رسید و پاهایش تا زانو در آب فرو رفته بود ، صورتش را در تاریکی پنهان کرده بود و فقط چشمان قرمز رنگش دیده میشد اما به طرز عجیبی شیئو حس میکرد این مرد را به خوبی می‌شناسد ولی نمی دانست کجا و چطور؟

در اولین شبی که در کلبه‌ی متروک جی هوآن گذراند، صدای ملودی غم انگیز پیپا* که از بالکن نواخته میشد او را به خواب عمیقی برد صدای ناله های مبهمی که از اعماق زمین می‌آمد سکوت شب را می شکست با چشمان نیمه‌باز به سمت پنجره رفت مه غلیظی کلبه را فرا گرفته ...

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

مرد تیغه‌ی شمشیر زنگ زده اش که حروف باستانی ای روی آن حک شده بود را به سمت شیئو گرفت صدای گرفته اش فضا را پر کرد : مهر و موم باستانی که این دنیا را از دنیای ارواح جدا می‌کرد، در حال شکستنه به زودی رود مردگان به دنیای زندگان سرازیر میشه... تو کلید این فاجعه‌ای قبل از اینکه روحت داخل تاریکی گم بشه جلوی فعال شدن نفرین رو بگیر....

𝑻𝒉𝒐𝒖𝒔𝒂𝒏𝒅 𝑳𝒊𝒆𝒔Where stories live. Discover now