تای جیان سریع داخل چشمه ی آب گرم شد و دستش را روی شانه ی شیئو گذاشت :بگو که داری باهام شوخی میکنی!
‹اینقدر هول نکن لازم نیست نگران باشی هیچکس نفهمیده›
_باورم نمیشه شیئو تو با این کارات یه روز خودتو به کشتن میدی حتی اگه از دست ارواحی که جذب چاکرات شدن زنده بمونی بخاطر شکستن قوانین بهشت حتما مجازات میشی.
‹میبینی که هیچ روحی جذب من نشد اون منطقه بخاطر اینکه نزدیک بعد ارواحه طلسم های ردیابی یا محافظتی که اونجا گذاشتن بعد از یه مدت از بین میرن پس هیچکس نمیتونه بفهمه من وارد جنگل خدایان شدم برعکس بقیه من خودمو با قوانین اشراف زاده های آشغال محدود نمیکنم اگه لازم باشه بازم این کارو تکرار میکنم توهم اگه میخوای توی یه مدت کم قوی تر بشی راهی غیر از این نداری›
تای جیان مدتی با بهت به شیئو خیره شد : داری میگه منم از جنگل نفرین شده برا تمرینم استفاده کنم فکر کردی مثل تو دیوونم شاید برنده شدن توی این مسابقه آرزوی من باشه ولی ترجیح میدم حتی اگه برنده نشم حداقل زنده بمونم.
‹توهم مثل مردم ساده و احمقی هیچ موجود ترسناک یا روح شیطانی قرار نیست مارو تسخیر کنه همهی داستان هایی که دربارش میگن خرافاته میخوان مردم رو بترسونن که هیچکس نتونه از اونا قوی تر بشه همینطور که میبینی اتفاقی برای من نیوفتاده›
تای جیان روی پله هاش نشست و دستش را روی صورتش گذاشت: آخرین دفعه ای که بهت اعتماد کردم سر از زندان در اوردیم حتی اگه تو درست بگی و هیچ روحی وجود نداشته باشه اسم اونجا جنگل خدایانه من خودم رو با اونا درگیر نمیکنم.
شیئو خندید :یادم نمیاد کسی گفته باشه بُعد ارواح جزو عوامل خصوصی اوناست.
تای جیان سرش را کج کرد" دقیقا چی مال اونا نیست"
‹فقط یه بار امتحانش کن نزدیک اون منطقه همیشه روستایی ها گزارش میدن که ارواح شیطانی بهشون حمله کردن اگه گرفتنت بگو برای ماموریت امدی بودی و راهت رو گم کردی›
_باشه ولی فقط یک بار شیئو نمیتونم رو حرفت هیچ وقت حرفی بزنم آخرش منو راضی میکنی و توهم با من میای.
❁❁❁❁❁
چند روز بعد شیئو اجازه رفتن به ماموریت را از استاد ون گرفت و با تای جیان به سمت منطقه ی ممنوعه حرکت کردند ، در نگاه اول جنگل خدایان مانند یک جنگل معمولی به نظر میرسید با این تفاوت که پوشیده از درختانی بود که حتی در وسط زمستان هم پر از شکوفه بودند و دشت هایی با گل های رنگارنگ که عطرشان حتی حیوانات را سرمست میکرد و مسیر رسیدن به داخل جنگل را نشان میداد.
تای جیان محو تماشای منظره ی خیره کننده رو به رویش شده بود با خنده گفت :حتی تصورش رو نمیکردم اینقدر زیبا باشه.

YOU ARE READING
𝑻𝒉𝒐𝒖𝒔𝒂𝒏𝒅 𝑳𝒊𝒆𝒔
Historical Fiction🍀این رمان به سبک: Heaven Official's Blessing , Husky, mo dao zu shi ، the untamed ⟨تو... پشت همهی این اتفاق ها بودی چطور تونستی باهام اینکارو بکنی⟩ ﴿عزیزم نمیدونی توی دنیای تاریکی که برام ساختی زندگی کردن چقدر میتونه سخته باشه الان تنها چیزی ک...