شیئو متوجه سنگینی نگاه او شد به سمتش چرخید
‹ مشکلی پیش آمده شاهزاده؟ ›لینگ مینگ پوزخند طعنه آمیزی زد : "نه فقط انتظار داشتم تو رو هم فردا توی رینگ ببینم"
‹ همینطور که گفتم نمیتونم شرکت کنم چون عضو قبیله ی خاصی نیستم ›
"هومم چرا"
شیئو خندید:چرا چی شاهزاده؟
‹ چرا عضو حزب ون نشدی وقتی اینقدر که دربارت میگن با استعدادی که تونستی مقام شاگرد ارشد رو بگیری و حتی جی هوان ازت بخواد که توی مسابقه شرکت کنی›
‹ابروهایش را بالا از تعریفتون ممنونم ولی به نظر میاد شایعه هایی که شنیدید اغراق داشته فقط علاقه ای به هیچ کدوم از حزب های تهذیب گری ندارم›
" آدمایی مثل تو فقط از آسیب دیدن یا مرگ میترسن بهخاطر همین توی مبارزه شرکت نکردی یا نمیخوای عضو قبیله ای باشی آخرین بار جوری تهدیدم کردی که فکر کردم واقعا چیزی رو مخفی میکنی ولی انگار اشتباه کردم."
‹هرجور میخواین فکر کنین از نظر من ترسو بودن از بیهوده مردن بهتره شب خوبی داشته باشین شاهزاده از کنار او گذشت و او را با سوالات در ذهنش تنها گذاشت›
_______________
سلااام چطورین من تازه فهمیدم اسم لینگ مینگ رو جابه جا نوشته بودم، مینگ لینگ نیست بچه ها
موقع نوشتن این پارت حس میکردم دارم صحنه مبارزه آواتار انگو مینویسم و تقریبا نمیدونم برای فایتای اصلی داستان چه خاکی به سرم بریزم اصن مگه یه ناول عاشقونه معمولی رو ازم گرفته بودن 😂هی بگذریم... به نظرتون جیان برنده میشه ؟
꧁ ༺ ༻ ꧂𑁍꧁ ༺ ༻ ꧂
آسمان ابری بود با وزش سرد باد صدای فریاد تشویق صدها تماشاچی در کوهستان میپیچید مردم از سراسر کل کشور برای تماشای این مسابقات به کوهستان سفر کرده بودند اکثریت تماشاچیان را خانواده سلطنتی و مقامات عالی رتبه ارتش تشکیل میدادند. مسابقات تهذیب گری، بزرگترین فرصت برای شرکتکنندگان بود تا آینده خود را بسازند، به درجات بالاتر جامعه دست یابند یا عضو حزب قدرتمندتری شوند. حتی عدهای از کودکی هر روز با هدفی فراتر از برنده شدن تمرین میکردند تا به این مسابقات راه پیدا کنند و شانس خود را برای جلب توجه اساتید و رهبران احزاب مختلف امتحان کنند.
تای جیان با استرس به جمعیت نگاهی انداخت :همیشه اینقدر شلوغ میشد ؟
شیئو دستش را روی شانه اش گذاشت با لحن آرامش بخشی گفت :نگران نباش مطمئن موفق میشی بی احتیاطی نکن و اگه زخمی شدی بدون معطلی تسلیم شو باشه؟
YOU ARE READING
𝑻𝒉𝒐𝒖𝒔𝒂𝒏𝒅 𝑳𝒊𝒆𝒔
Historical Fiction🍀این رمان به سبک: Heaven Official's Blessing , Husky, mo dao zu shi ، the untamed ⟨تو... پشت همهی این اتفاق ها بودی چطور تونستی باهام اینکارو بکنی⟩ ﴿عزیزم نمیدونی توی دنیای تاریکی که برام ساختی زندگی کردن چقدر میتونه سخته باشه الان تنها چیزی ک...