Part 14

134 36 27
                                    

پس از آخرین جمله‌ی جی هوآن حتی باد از حرکت ایستاد و پرندگان در آسمان دست از بال زدن برداشتند کلمات لانگ شیئو از این به بعد به عنوان شاگرد من خدمت می‌کند در هوا معلق بود مثل یک تکه سنگ صاف که بر سر تمام حضار  از جمله شیئو که مانند مجسمه‌ای خشکش زده بود فرود امد تای جیان که تا همین لحظه از در به خودش می‌پیچد  به‌محض شنیدن این خبر، سرفه‌اش را فراموش کرد و صاف روی زمین نشست.

جی هوان به چشمان گرد و مبهوت آن ها نگاهی انداخت کم پیش می امد کسی مستقیم به او خیره‌ نگاه‌ کند برای مخفی کردن خنده اش باد بزنش را باز کرد و جلوی صورتش گرفت.

_ام... البته اگه خود لانگ شیئو من رو به عنوان استادش انتخاب کنه به هرحال برنده‌ی‌ مسابقه اونه.

برنده‌ی مسابقه ؟ این سنگ دومی بود که پرتاب میشد،
ارباب لینگ که دیگر چیزی نمانده بود از شدت خشم خود را منفجر کند از سرجایش بلند شد:
"معلوم هست دارید چیکار می‌کنید، عالیجناب؟!"

_ما باید هرسال یه برنده رو به خدایان معرفی کنیم الان مشخصه که لانگ شیئو قدرتش از بقیه ی شرکت کننده ها بیشتره.

ارباب لینگ با صورتی که از عصبانیت درحال آتش گرفتن بود ادامه داد:
"اون یه شیاده که با جادوی سیاه وارد کوهستان شده به جای مجازاتش دارین بهش پاداشم میدین "

_کی گفته یه نفر نمیتونه با جادوی سیاه تعلیم ببینه؟

با دهانی باز به اون نگاه کرد نمیتوانست حتی کلمه‌ی دیگری با اون حرف بزند"شما.... خودتون این قانون رو گذاشتین "

_واقعا ؟ خیلی سال گذشته یادم نمیاد اینطور نیست که من با هرکسی که از جادوی سیاه استفاده میکنه مشکل داشته باشم اگه بخوایم این‌ قانون رو بهش عمل کنیم خودم هم نمیتونم یکی از استاد های تهذیبگری باشم چون از جادوی سیاه استفاده میکنم.

بقیه ی رهبران حزب ها که بالاخره به خودشان آمدند و سوکت را شکستن:

"ما به دستور شما قبیله‌ی چن رو قتل عام کردیم الان میخواین شاگردتون یه تهذیب گر سیاه باشه"

"میدونین معنی این کارتون چیه میخواین یکی از اونا رو جانشین خودتون کنین"

"اتفاقی که با دائو لیان افتاد رو فراموش کردین"

با شنیدن اسم او ابروهای کشیده اش در هم قفل شد با فشار دستش بادبزنش را شکست و آن را روی زمین انداخت : اسم اونو به زبونت نیار خودم بهتر میدونم که دارم چیکار میکنم.

_جواب سوالمو ندادی لانگ شیئو من رو به عنوان استادت انتخاب میکنی؟

شیئو کاملا شکه شده بود سعی داشت اتفاقاتی‌ که را  افتاده در ذهنش کنار هم بگذارد« اون دیوونه شده داره چه غلطی میکنه»
بعد از عوضی اعظم خطاب کردن جی هوآن این اتفاق را حتی در کابوسش نمیدید کسی که به آن پیشنهاد میداد تا استادش شود بزرگ ترین تهذیب گر کشور اژدهای سفید جاودانه یا قاتل خانواده و مردمش بود شخصی که باعث شد او و خواهرش سال ها مجبور به فرار شوند و هر روز در آرزوی انتقام از او بیدار میشد.

𝑻𝒉𝒐𝒖𝒔𝒂𝒏𝒅 𝑳𝒊𝒆𝒔Donde viven las historias. Descúbrelo ahora