جیهوان مات و مبهوت به شیئو خیره شده بود قلبش تند میتپید و حس میکرد در گرمای بوسه های او میسوزد لبهایش بیاراده با لبهای او همراه میشد، انگار که سال ها منتظر این لحظه بود شیئو سرش را داخل موهای جیهوان فرو برد و نفس عمیقی کشید با صدایی خشن زمزمه کرد: چرا هر بار دیدنت اینقدر دیوانم میکنه ؟ چرا نمیتونم ازت متنفر باشم؟
لبخندی تلخ روی صورتش نقش بست اما چشمان طاووسی اش عرق در هاله ای از احساسات بود چانهی شیئو را گرفت و بوسهای عمیق بر لبهایش نشاند بوسهای از درد یا نیاز انگار که درونش سال ها حرف را فریاد میزد زبانشان در هم پیچید و طعم تلخ شراب آن ها را تشنه تر میکرد میخواست در این بوسه غرق شود، میخواست برای همیشه در آغوش شیئو بماند.
پس از چند دقیقه صدای پاهای شخصی او را به خودش اورد و با حرکت سریعی از شیئو فاصله گرفت
به اطراف نگاهی کرد ولی خبری از کسی نبود اهی کشید و دستش را روی پیشانی شیئو گذاشت که هنوز در عالم مستی در آغوشش جا خشک کرده بود: متاسفم ولی نمیتونی وقتی بیدار شدی امشب رو یه یاد بیاری شیزونت بودن تنها چیزی که برای من مونده.
با روشن شدن نک انگشتش چشمان شیئو سنگین شد و درحالی که به خواب عمیقی میرفت صدای مبهمی در گوشش پیچید صدایی که هر کلمهی آن قلبش را به لرزه در میآورد.مکث کوتاهی کرد و سر شیئو را روی زانوهایش گذاشت و گفت : هر کسی هستی خودتو نشون بده
پیر مردی با تکه بر عصای خود همراه با دختر جوان زیبایی از سایه ها بیرون آمد نگاه دختر به لب های متورم او کشیده شد: بد موقع مزاحمتون شدیم استاد جی تو چه جور آدمی هستی اول با استادت خوابیدی و حالا با شاگردت مردم وقتی بفهمن جی هوان جاویدان خدایی که هیچ وقت عروج نکرده همچین آدم کثیفیه چه عکس العملی نشون میدن ؟
پیرمرد دست دختر را گرفت: درست حرف بزن هر کسی باشه بازم بالا ترین مقام کشور رو داره و ما الان برای مذاکره امدیم نه دردسر
جی هوان حتی چشمانش را برای نگاه کردن به آن ها خسته نکرد و با حرکت آرام دستش مشغول نوازش صورت شیئو شد نیش خندی زد: آدم کثیف؟ شنیدنش از شماها جالبه درسته من مایهی شرم اجدادم هستم که عاشق دائو لیان شدم و حتی هنوز دنبال اثری ازش میگردم گناه من این بود که آدم اشتباهی رو دوست داشتم ولی تو به عنوان کسی که میخواد برادرش رو برای خودخواهی خودش قربانی کنه از من پست تر نیستی لیشا؟
لیشا با عصبانیت دندان هایش را بهم فشرد : تو هیولای لعنتی چطور جرعت میکنی منو قضاوت کنی چند قدم به جلو برداشت تا شیئو را از دستان او بیرون بکشد که با نگاه تیز جی هوان سرجایش خشکش زد.
_بالاخره امدین باهم مستقیم حرف بزنین ارباب تای؟
تای وین عصایش را جلوی او گرفت آروم باش لیشا
استاد جی همینطور که گفتم ما برای مذاکره امدیم حتما فهمیدین که حافظهی شیئو تحت تاثیر طلسمی که روی اونه پاک شده و هرچقدر بیشتر جلوی فعال شدن طلسم رو بگیریم بدنش ضعیف تر میشه ما سال های زیادی توی جنگ بودیم حالا که شیئو رو به شاگردی قبول کردین لطفا سنگ روح رو به ما برگردونین و بذارین خاندان چن دوباره قبلیهی خودش رو پس بگیره.
YOU ARE READING
𝑻𝒉𝒐𝒖𝒔𝒂𝒏𝒅 𝑳𝒊𝒆𝒔
Historical Fiction🍀این رمان به سبک: Heaven Official's Blessing , Husky, mo dao zu shi ، the untamed ⟨تو... پشت همهی این اتفاق ها بودی چطور تونستی باهام اینکارو بکنی⟩ ﴿عزیزم نمیدونی توی دنیای تاریکی که برام ساختی زندگی کردن چقدر میتونه سخته باشه الان تنها چیزی ک...