Just Stop your Crying...🎻🎶🎤
It's a Sign of The Times...🎻🎶🎤
«Smashed it Harry💝😘🙌🎵🎸🎧»
فلش بک:
2 سال پیش:
_لو ، لو ، لو!
لاتی پشت سر هم اسمم رو صدا میزد و دنبالم به حیاط اومد.
+چی شده لات؟
گفتم و به سر و وضعش خندیدم. موهای تازه اتو کشیده شدش بخاطر دوییدن پریشون شده بود.
_چی خنده داره؟
گفت و چشماش رو چرخوند.
به سمتش رفتم و موهاش رو درست کردم.
+هیچی.
گفتم و لبخند زدم.
+خب؟ چی میخواستی بگی که انقدر هیجان زده بودی؟
گفتم ، همونطور که شروع به قدم زدن کردم و لاتی هم دنبالم میومد.
_این پسره....هری! تو میدونستی اون بایه؟
هری؟
+هری دیگه کیه؟
_هری دیگه. هری استایلز. نوه ی ریچارد استایلز.
شونه هام رو بالا انداختم.
+نه....خب برام مهم هم نیست.
گفتم و روی صندلی چوبی گوشه ی حیاط که زیر درخت قرار داشت نشستم.
_اخه میدونی.... اون از قسمت گی بودنش خوشش نمیاد!
گفت و کنارم روی صندلی نشست.
ابروهام رو بالا انداختم.
+چرا؟
_نمیدونم.....
بعد از اون حرفی زده نشد. چند دقیقه ای توی سکوت گذشت تا وقتی که لاتی تصمیم گرفت این سکوت رو بشکنه.
_میگم لو... به نظرت اون عجیب نیست؟ من یه جورایی ازش میترسم!
_اره... اون عجیبه.... مخصوصا چشم های سبز یخیش!
پایان فلش بک.
..........
به کلابی که اون زن گفته بود رسیدم و ماشین رو پارک کردم. از ماشین پیاده شدم. لباسهام رو درست کردم و به سمت کلاب رفتم.
موسیقی داخل کلاب کر کننده بود ، بعضی ها مشغول رقصیدن و مالیدن بدن های خیس از عرقشون بهم بودن ، بعضی ها با استریپر ها مشغول بودن ، بعضی ها همدیگه رو میبوسیدن ، و بعضی ها هم در حال مست کردن!
چشم هام رو به اطراف کلاب چرخوندم و دنبال اخرین گزینه رفتم. به بار رسیدم و دنبال یه پسر مو مشکی با چشم های عسلی گشتم. بالاخره اونو گوشه ی بار در حالی که سرش رو به دیوار تکیه داده و هر از گاهی سرش به پایین خم میشه و اون سعی میکنه تعادلش رو حفظ کنه ، پیدا کردم.