45

13.7K 1.3K 2.4K
                                    

کلافه آه کشیدم و از روی مبل بلند شدم. شروع به راه رفتن کردم. یه مسیر رو انتخاب کرده بودم و هربار که طی میشد ، دوباره از اول شروع میکردم.

همیشه موقع راه رفتن ، بهتر میتونستم فکر کنم. انگار مغزم هم همراه با پاهام فعالیت میکرد.

وقتی مغزم نتیجه نداد ، سراغ قلبم رفتم. به نظر می‌رسید این چند وقته اون رو کاملا نادیده گرفته بودم. حالا اون یجورایی دلخور بود که مغزم رو همیشه بهش ترجیح دادم.

با قلبم آشتی کردم و فکر کردن رو متوقف کردم. از پله ها پایین رفتم و به سمت آشپزخونه قدم برداشتم. کسی اونجا نبود.

مطمعنا لیزا بعد از این اتفاق شام درست میکرد. ولی فکر کنم از ترس هری اینکار رو نکرد.

مواد غذایی داخل آشپزخونه رو چک کردم و وقتی فهمیدم میتونم لازانیا درست کنم ، یه لبخند گنده زدم.

ظرف ها و مواد غذایی که بهشون احتیاج داشتم رو آماده کردم و شروع به درست کردن غذای مورد علاقه هری کردم. امیدوارم با خوردن این غذا دیگه از دستم ناراحت نباشه.

این مدت زمان تا وقتی لازانیا کاملا آماده بشه و من اون رو تو ظرف بکشم و به طبقه بالا برم ، مثل یه عمر گذشت. یه استرس احمقانه تو وجودم بود که سعی میکردم خفش کنم.

با قدم های کوتاه از پله ها بالا رفتم ، همون‌طور که یه سینی غذا تو دستم بود. نزدیک اتاق هری رسیدم و قبل از هر کاری چند تا نفس عمیق کشیدم.

خودم رو آماده کردم و بعد از چند دقیقه کلنجار رفتن با خودم ، بالاخره دستم رو بالا بردم و به در اتاقش ضربه زدم.

جوابی نداد.

بیخیال این چیزا شدم و آروم دستگیره رو گرفتم و در رو باز کردم. وارد اتاق شدم.

روی تخت نشسته بود. هنوز هم پیرهن مردونش تنش بود. پشتش رو به تاج تخت تکیه داده بود. پتو رو تا شکمش کشیده بود. از زیر پتو ، پاهاش که درازشون کرده بود ، مشخص بودن. یه کتاب دستش بود و می‌خوند.

به ورود من توجهی نکرد. نمی‌دونم متوجه شد این منم یا نه. به هر حال چیزی نگفتم و بیشتر وارد اتاق شدم. کنارش روی تخت نشستم. اون هنوز هم سرش رو تو کتابش کرده بود.

"هری؟"

حدودا بعد از پنج دقیقه ، تصمیم گرفتم این سکوت رو بشکنم.

سرش رو بالا گرفت و به من نگاه کرد. نگاه ناراحتش دلم رو آتیش زد.

(یه چیز تو این مایه ها👇)

(یه چیز تو این مایه ها👇)

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
Our Destiny (L.S)Where stories live. Discover now