Tune for this chapter:
Kiss me _ Ed Sheeran :) ❤
.........
"آره... دیوونه شدم... تو دیوونم کردی..."
هری تو صورتم داد زد.
عصبانی بود. خیلی عصبانی.
ترسیدم وقتی روی من خم شد. چشمام رو بستم. فکر کردم میخواد من رو بزنه ولی وقتی اتفاقی نیفتاد و چشمام رو باز کردم ، هری رو دیدم که روی من قرار گرفته بود.
دستاش رو دو طرف سرم روی تخت قرار داده بود. درست مثل هر وقت دیگه ای که تو این حالت قرار داشتیم. نگاهش رو به پایین بود. ردش رو دنبال کردم و به خودم رسیدم.
به قفسه سینم نگاه میکرد که به خاطر ترس ، تند تند بالا و پایین میرفت. خب من واقعا ترسیده بودم. شاید هم یه چیزی بیشتر از ترس.
شوکه شدم وقتی سرش رو پایین برد و از روی لباس قفسه سینم رو بوسید. با اینکار انگار آرامش رو به من برگردوند.
وقتی نگاهم رو از پایین برداشتم و سرم رو بالا گرفتم ، اون هم همین کار رو انجام داد. صورتش رو مقابل صورت من قرار داد و پیشونیش هم روی مال من قرار گرفت.
نگاه کردن از این فاصله کم به چشم های سبز و خوشگلش من رو دیوونه میکرد. فکر نمیکردم زیاد دووم بیارم.
تموم این مدت سکوت بود. فقط صدای نفس ها و ضربان قلب بلند هر دوتامون بود که این سکوت رو هر ثانیه میشکست.
نمیدونم چند دقیقه تو همون حالت مونده بودیم.
چشماش پر از حرف بود... پر از احساس... پر از زیبایی...
ولی من نمیدونم...
شاید چشماش داشتن گولم میزدن؟
"چرا اینکار رو با من میکنی لویی؟"
هری پرسید. هنوز هم تو همون حالت بودیم.
چیزی نگفتم. انقدر شوکه شده بودم که دهنم به هم دوخته شده بود. مغزم قدرت بررسی رو نداشت. عقلم کار نمیکرد.
"چرا عذابم میدی؟ من که ازت معذرت خواهی کردم. پس چرا تو هنوزم میخوای عذابم بدی...؟"
هری با صدای خش دارش پرسید. چشماش برق میزدن.
کلافه شده بود. این کاری بود که من باهاش کردم.
"تو میدونی من دیوونه میشم..."
تقریبا زمزمه کرد.
نگاه سبزش هنوز هم قفل شده بود به چشم های من.
فقط اون نیست که دیوونه شده. منم دیوونه شدم.
"من دیوونه میشم وقتی تو رو با زین میبینم...."
هری گفت. باعث شد قلبم درد بگیره.
باورم نمیشد که این رو به زبون آورده باشه.