93

10.4K 1K 1.9K
                                    

Tune for this chapter:

Him and I _ G-Easy & Halsey :)

.
.
.
.
.

Cross my heart, hope to die
To my lover, I'd never lie
He said "be true", I swear I'll try
In the end, it's him and I
He's out his head, I'm out my mind
We got that love, the crazy kind
I am his and he is mine
In the end, it's him and I, him and I...

.
.
.
.
.

"سلام؟"

گفتم و وارد خونه شدم. در از قبل باز گذاشته شده بود پس میدونستم این نشونه در واقع یه جور اجازهِ وروده.

"آدام؟ کجایی؟"

دوباره پرسیدم و به اطرافم نگاه کردم. وقتی بهش گفتم به دیدنش میام اون به نظر خیلی هیجان زده میومد ولی الان اینطور به نظر نمیرسه.

"هی. لو."

یه صدایی از پشتم شنیدم و برگشتم. آدام رو دیدم که تازه از دستشویی بیرون اومده بود. موهاش بهم ریخته توی صورتش پخش شده بودن و چشم هاش قرمز و بیحال به نظر میرسیدن.

اون مریض بود...؟

"آدام ، حالت خوبه؟"

من پرسیدم و چند قدم نزدیک تر رفتم. به صورتِ بی جون اون خیره شدم. من دو روزه که اون رو ندیدم و حالا اون داغون به نظر میرسه.

چه بلایی سرش اومده...؟

"من خوبم. ام...خوبم... حالا که تو اینجایی خوبم..."

اون بریده بریده و با استرس حرفش رو زد. باعث شد دوباره حس بدی پیدا کنم. چون لعنت بهش! اون نمیدونه من برای چی اینجام...

"خوبه."

همین رو گفتم و سعی کردم لبخند مصنوعیم رو حفظ کنم. هیچوقت بازیگر خوبی نبودم.

"میشه بشینیم؟ باید باهات حرف بزنم."

سعی کردم لحنم رو محکم نگه دارم و سرم رو بالا گرفتم. میدونستم نباید توی همچین شرایطی اینا رو بهش بگم. ولی این آخرین باری بود که هری به من اجازه میداد به دیدن آدام بیام درحالی که خودش توی ماشین منتظرِ من نشسته بود.

"اوه. اره. اره حتما. تو بشین. میرم واست یه چایی بیارم."

اون دوباره با استرس گفت. معلوم بود که چقدر هُل شده و به دست هاش حرکت های الکی میده.

"نه آدام. من چیزی نمیخورم. بیا بشین ؛ فقط اومدم تا باهات حرف بزنم."

گفتم و خودم روی مبلی که توی سالن خونه گذاشته شده بود ، پرت کردم.

"داری من رو میترسونی لویی!"

عصبی خندید و وقتی من جوابی ندادم ، اخم هاش توی هم رفت. چیزی نگفت و کنار من روی مبل نشست. منتظر نگاهم کرد.

Our Destiny (L.S)Where stories live. Discover now