79

8K 1K 2.2K
                                    

Tune for this chapter:

Dive _ Ed Sheeran :) ❤

.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.

So don't call me baby...
Unless you mean it...
And don't tell me you need me...
If you don't believe it...
So let me know the truth...
Before I dive right into you...

.
.
.
.
.
.
.
.

"پس قرار شد که امروز بری؟"

آدام گفت و سیب توی دستش رو گاز زد.

"آره گفتم که نایل قراره آخر هفته یه مهمونی کوچیک به خاطر سینگل شدنش بگیره. برای همین امروز باید برم. تو اصلا به حرفام گوش میکنی؟"

من گفتم و کنارش روی تخت نشستم. به نظر توی فکر بود. از همون صورتش هم میشد تشخیص داد ذهنش درگیر چیزی شده.

"آره , آره. دارم گوش میدم. پس برنامه ما چی میشه؟"

اون پرسید و بالاخره یه گاز دیگه به اون سیب زد.

"شاید بشه فردا , نمیدونم. باید ببینم ضبط آلبومم قراره چطوری پیش بره."

من توضیح دادم و اون سرش رو تکون داد. ولی چند لحظه بعد انگار که چیزی فهمیده باشه یه بشکن زد و نگاهش رو به من داد.

"فهمیدم. همون روز که قراره بری خونه نایل , منم باهات میام. بالاخره اون دوست منم هست. اینطوری وقت تو هم گرفته نمیشه."

آدام با یه لبخند بزرگ گفت و با چشم های منتظرش به من خیره شد.

"آدام میدونی که هری هم اونجا هست. پس نه , تو نباید بیای. میدونی که اون از تو خوشش نمیاد."

من گفتم و چشمام رو چرخوندم. حوصله یه دعوای جدید رو نداشتم.

"اوه چه تفاهمی. منم از اون خوشم نمیاد."

آدام مسخره کرد و خندید.

"من و اون تازه با هم خوب شدیم."

"با هم خوب شدین؟"

ابروهاش رو بالا برد و پرسید.

"منظورم اینکه اون خوب شده....یعنی کنار اومده... بهم اجازه داده داستین رو ببینم. دلم نمیخواد کاری کنم که دوباره باعث دردسر بشه."

با کلافگی گفتم و آه کشیدم. عصبانی کردن هری آخرین چیزیه که میخوام توی دنیا انجامش بدم.

"اومدن من به اونجا هیچ ربطی به داستین و دیدنش نداره. خیالت راحت. قرار نیست چیزی بشه."

اون با صدای آرومی گفت و وقتی خواستم دهنم رو باز کنم , اجازه اینکار رو نداد.

"حالا هم برو حاضر شو. من میرسونمت."

اون با مهربونی گفت و یه لبخند کوچیک زد. بدون رد و بدل شدن حرف دیگه ای , اون به سمت در رفت و از اتاق خارج شد.

Our Destiny (L.S)Where stories live. Discover now