69

7K 1K 1.1K
                                    

Tune for this Chapter :

Meet me in the hallway _ Harry Darling Styles :) ❤

.
.
.
.
.
.
.
.
.

دید هری:

با شنیدن صدایی از اطرافم , آروم چشمام رو باز کردم. وقتی یه نگاه سریع به اطرافم انداختم , متوجه شدم روی مبل خوابیدم.

اتفاقات دیشب یه بار دیگه به یادم اومدن و باعث شدن درست مثل یه احمق لبخند بزنم.

پتو رو کنار زدم و با همون لبخند بزرگی که روی صورتم داشتم , به طرف داستین که صدای گریش توی اتاق پیچیده بود رفتم. لویی رو اون اطراف ندیدم و حدس زدم که بتونم توی دستشویی یا حموم پیداش کنم.

داستین رو با خودم به طرف آشپزخونه بردم و سعی کردم شیرش رو خیلی سریع حاضر کنم. اون رو محکم توی بغلم گرفتم و بعد شیشه شیر رو به دهنش نزدیک کردم.

وقتی شیرش رو تموم کرد , یه لبخند خوشگل روی صورتش بود. از خدا به خاطر اینکه جاش رو کثیف نکرده بود , تشکر کردم. این اتفاق معمولا رخ نمیداد.

از آشپزخونه خارج شدم و وقتی باز هم لویی رو داخل سالن ندیدم , اسمش رو صدا کردم. صدایی نشنیدم. داستین رو روی مبل گذاشتم و همون لحظه بود که کاغذی که روی میز بود , نظرم رو جلب کرد. شبیه به یه پاکت نامه بود.

نزدیک تر رفتم و روی مبل نشستم , اون پاکت رو برداشتم و بدون اینکه نوشته پشتش رو بخونم , کاغذ رو از داخلش بیرون آوردم. نمی‌دونم چرا ولی یه حس بد و عجیبی داشتم.

اون کاغذ رو که داخل دستم گرفتم , متوجه خیس بودنش شدم. اون کاملاً خیس شده بود. انگار که یه لیوان آب رو روش خالی کرده باشن. همین هم باعث شد استرسی که داخل وجودم بود , بیشتر از قبل بشه و من بی طاقت تر از چند لحظه قبل اون کاغذ رو باز کردم و شروع به خوندش کردم:

« هری , عشق من , عسلم.

متاسفم که دارم ترکت میکنم ولی مجبورم...»

نفسم با خوندن اولین جمله های اون نامه بند اومد. چشمام درشت شده بودن و حس میکردم ضربان قلبم رو داخل سرم حس میکنم.

اون چی داره میگه....؟

اون من رو ترک کرده....؟

«قول نمیدم که برات نامه بنویسم , قول نمیدم که بهت زنگ بزنم...

ولی قول میدم هیچوقت فراموش نکنم که تو تنها عشق منی...

خوشحالم که داستین تو رو , و تو داستین رو داری...»

هنوز هم باور نکرده بودم. همچین چیزی ممکن بود. این مطمئنا یه شوخی مسخره بود. آره. اون فقط داشته شوخی میکرده.

پس اگه این فقط یه شوخی بود , چرا من حس میکنم که دارم از درون میمیرم...؟!

نامه رو همونجا روی میز گذاشتم و شروع به گشتن خونه کردم. اسمش رو فریاد میزدم و هرجا که میشد رو دنبالش می گشتم.

Our Destiny (L.S)Where stories live. Discover now