Tune for this chapter:
We don't talk anymore _ Charlie Puth , Selena Gomez ❤ :)
.
.
.
.
.
.
.
.وقتی توی بغلش بودم , هری رو دیدم که ترسا رو بغل کرده بود. دستش روی موهای اون دختر قرار گرفته بود. دیدن این لحظه بدنم رو میسوزوند. چون , من داشتم فکر میکردم که اونا چقدر بهم میومدن.
من هنوز توی بغلم آدام و هری هم تو بغل ترسا بود. به هری خیره شده بودم و فقط به اون نگاه میکردم. حالا انگار بهش نزدیک تر شده بودم.
بالاخره سرش رو بالا گرفت و چشماش یکمی به اطراف چرخیدن تا بالاخره روی من قرار گرفتن.
نه.
این قرار نبود خوب پیش بره.
این چیزی بود که چشماش نشون میدادن.
همون چشمای سبزش.
دستام بالاخره بالا اومدن و دور بدن آدام حلقه شدن. هنوز هم توی شوک بودم ولی سعی میکردم به اون چشم های سبز نگاه نکنم.
آدام عقب رفت و یه لبخند بزرگ به من زد. منم چیزی نگفتم و سعی کردم لبخند بزنم , هرچند میدونم خیلی موفق نبودم.
وقتی اون عقب تر رفت تا به بقیه سلام کنه , نگاهم به ترسا افتاد که حالا کنار هری ایستاده بود. اون هم من رو دید و سرش رو به عنوان سلام تکون داد , کاری که من هم در جوابش انجام دادم.
وقتی نگاهم از روی اون دختر گرفته شد , آدام رو دیدم که بعد از سلام کردن به لیام و زین به سمت هری رفت و دستش رو دراز کرد. خواستم جلوش رو بگیرم ولی دیر شده بود. پس مجبور بودم فقط عقب بایستم و تماشا کنم.
"شما؟"
هری به آدام گفت. ابروهاش رو بالا برد و چشم هاش رو ریز کرد.
البته که من توقع همچین رفتاری رو ازش داشتم. اون هرکاری میکنه تا من و اطرافیانم رو خورد کنه.
آدام بعد از شنیدن حرف هری , دستش رو عقب کشید. سرش رو چند بار تکون داد و بعد با تمسخر خندید.
"البته که توقع این رو داشتم. وقتی با لویی اینطور رفتار میکنی , نمیشد انتظار بهتر از این رو داشت."
آدام گفت و پوزخند زد.
"تو کی هستی؟ هان؟ به تو چه ربطی داره؟"
هری به آدام پرید و دستش رو روی قفسه سینه اون گذاشت. به عقب پرتش کرد. باعث شد همه سورپرایز بشن و با چشم های درشت شده به اون دوتا نگاه کنن.
"هی , هی. آروم."
زین گفت و بعد جلو رفت تا هری و آدام رو از هم جدا کنه. هری هنوز هم عصبانی بود و مطمئنم خیلی دلش میخواست یه مشت نصیب من و آدام کنه.