ببخشید که قرار بود دیروز اپ کنم ولی نکردم. بعد از شنیدن خبر درباره ی رابین واقعا حالم خوب نبود.
Rip Robin 💔
Stay Strong Harry💜
......
_ممنون که بهم دادی!
اون توی گوشم زمزمه کرد. لباش رو پایین تر برد و روی گردنم نگه داشت.
بعد از چند دقیقه ی کوتاه ، سرش رو بالا آورد و از روی من کنار رفت. به پهلو دراز کشید و من هم همین کار رو کردم. حالا صورت هامون رو به روی هم بود.
_بهت میاد!
اون با صدای آرومی گفت. نگاهش رو دنبال کردم و به گردنم رسیدم. و گردنبندی که گردنم بود.
یه لبخند کوچیک رو لبام شکل گرفت. سرم رو بالا اوردم تا چیزی بگم ولی اون چشماش رو بسته بود و به نظر میرسید خوابیده بود.
من هم پتو رو برداشتم و روی هر دومون کشیدم. با همون لبخند روی لبام چشمام رو بستم و خوابیدم...
.......
صبح وقتی چشمام رو باز کردم ، محیط اطرافم نشون نمیداد که داخل اتاق خودم باشم. چشمام اطراف اتاق گشتن و محیط رو آنالیز کردن. با دیدن اتاق ، اتفاقات دیشب یکبار دیگه برام مرور شد. سرم رو چرخوندم ولی کسی رو ، روی تخت ندیدم.
پتو رو کنار زدم و آروم روی تخت نشستم. باز هم به اتاق نگاه کردم ولی کسی رو با قد بلند و چشم های سبز پیدا نکردم. از داخل دستشویی اتاق هم صدایی نمیومد پس نشون میداد اونجا هم نبود.
اروم پاهام رو از تخت پایین گذاشتم و وقتی میخواستم از روی تخت بلند بشم ، بخاطر درد شدید تو ناحیه کمرم بلند ناله کردم. فکر نمیکردم تا این حد داغون شده باشم.
وقتی روی پاهام ایستادم ، این درد بدتر شده بود. سعی کردم یکمی راه برم و بتونم لباس هام رو از روی زمین بردارم. هر بار که خم میشدم تا برشون دارم جیغ بلندی از گلوم خارج میشد. هنوز هم حس میکنم تموم بدنم پاره شده.
بالاخره موفق شدم تا لباس هام رو بپوشم. قبل از هر کاری تصمیم گرفتم به اتاق خودم برم و با آب گرم حموم کنم تا یکم دردم رو کمتر کنه. هر چند اگر میخواستم هم نمیتوستم از پله ها پایین برم.
وارد اتاقم شدم و قبل از حموم رفتن یه مسکن خوردم. بعد خودم رو به حموم رسوندم و وان رو با آب گرم پر کردم. وقتی داخلش نشستم حس بهتری داشتم. سعی کردم یکمی کمرم رو ماساژ بدم تا از این درد لعنتی نجات پیدا کنم.
وقتی از وان حموم بیرون اومدم ، حس کردم که دردم کمتر شده. از حمام خارج شدم. به سمت کشوی لباس های خونگی رفتم. یه شلوار مشکی راحتی و یه تیشرت سبز چیز هایی بودن که واسه پوشیدن انتخابشون کردم.