23

10K 1.2K 1.1K
                                    

«آلبوم هری😘💝💓😍🙌»



خواستم به سمت در برم که مچ دستم گرفته شد. برگشتم و هری رو دیدم که ساعدش رو از روی صورتش برداشته و با نگاه خاصی به من خیره شده.منتظر بهش نگاه کردم و اون فقط با گفتن یه کلمه من رو کشت!

_نرو.....!!

چشمام گرد شد و با تعجب بهش نگاه کردم.

اون لحظه فقط یه سوال توی ذهنم وجود داشت "من درست شنیدم؟!"

_نرو! نمی‌خوام تنها باشم!

هری دوباره گفت و به سوالم جواب داد.

با همون تعجب آروم کنارش روی تخت نشستم و اون هنوز هم مچ دستم رو توی دستاش گرفته بود.

_میتونی.....میتونی.....دراز بکشی!

هری با‌ لکنت گفت و من نگاهم رو از دستامون گرفتم و به صورتش دادم.

_اگه بخوای!

حرفش رو کامل کرد و به من خیره شد.

اولین باریه که اینطوری میبینمش!

ضعیف!

سرم رو تکون دادم و دستم رو از مچ دستش آزاد کردم. خواستم پتو رو کنار بزنم که متوجه بالا تنه ی لختش شدم.

_مشکل چیه؟!

هری پرسید.

بدون حرفی فقط به بالا تنش نگاه کردم و اون بلافاصله متوجه منظورم شد.

_اوه!

هری گفت و تیشرتش رو که روی زمین پرت شده بود رو برداشت و پوشید. معلومه اون امشب اصلا حوصله نداشته ، حتی تیشرتش رو هم روی زمین پرت کرده بود.

بعد از اینکه هری لباسش رو پوشید و روی تخت دراز کشید ، منم آروم کنارش دراز کشیدم و پتو رو ، روی هردومون انداختم.

آروم به پهلو خوابیدم تا بتونم به هری نگاه کنم. کسی که صاف دراز کشیده بود و به سقف خیره شده بود. نگاهم به موهاش که به خاطر عرق خیس ، و به خاطر پوشیدن لباس کاملاً نامرتب شده بودن و به صورتش چسبیده بودن افتاد.

آروم خودم رو یکمی بلند کردم و به آرنجم تکیه دادم تا صورت هری رو بهتر ببینم. تعجب کرد و به چشمام نگاه کرد. خیلی آروم‌ دستم رو جلو بردم و موهاش رو از توی صورتش کنار زدم تا اذیتش نکنن اما وقتی اخمش رو دیدم سریع دستم رو عقب کشیدم.

_چون....چون موهات....

من داشتم می‌گفتم که با گرفتن دستم ، توسط دست هری حرفم رو ادامه ندادم. دستم رو گرفت و روی موهاش گذاشت.

_ادامه بده!

با صدایی که تقریبا شنیده نمیشد ، زمزمه کرد و چشماش رو بست.

دستم رو آروم روی موهاش کشیدم و نوازششون کردم!

و خدای من! موهاش مثل ابریشم نرمن!

Our Destiny (L.S)Where stories live. Discover now