Thank you my Loves....💕.........
Tune for this chapter:
Nobody does it like you _ Selena Gomez :) ❤
"این نامردیه. برگرد اینجا لویی."
صدای هری رو شنیدم که از داخل اتاق میومد. توجهی نکردم و به سمت اتاق داستین رفتم.
گریه میکرد و صورت کوچولوش قرمز شده بود. دستاش رو خیلی آروم تکون میداد. بغلش کردم و صورتش رو که از اشک خیس شده بود رو بوسیدم.
وقتی خوب چکش کردم متوجه شدم که باید پوشکش رو عوض کنم. یادمه همیشه موقع انجام اینکار برای خواهر و برادر کوچکترم با مادرم بحث میکردم.
شاید دادن بلو جاب به هری انتخاب بهتری بود؟
به هر حال. این چیزیه که انجام شده و کاریش هم نمیشه کرد.
بغلش کردم و روی جای مخصوصش گذاشتم تا پوشکش رو عوض کنم. اون همچنان در حال گریه کردن بود. ولی به خاطر زیادی کوچولو بودنش صدای گریش هنوز ضعیف بود.
وقتی بالاخره پوشک کثیف شده رو ازش جدا کردم ، یکمی آروم شد. باعث شد صدای ناله های هری رو که از اتاق بغلی میومد رو بشنوم و بخندم.
سرم رو تکون دادم و پوشک جدید رو باز کردم و زیر پاهای داشتین گذاشتم. حالا گریه نمیکرد و با چشم های سبزش به من خیره شده بود. قیافش یجورایی متعجب بود.
وقتی پوشکش رو عوض کردم و تمیزکاری رو کامل کردم. بغلش کردم و شیشه شیرش رو برداشتم تا اون رو با خودم به پایین ببرم و بهش شیر بدم.
وقتی از کنار اتاقمون رد میشدم هری رو توی اتاق ندیدم. احتمالا کارش به دستشویی کشیده بود. خدا میدونه بعدا قراره چطوری تلافیش رو سرم در بیاره.
وارد آشپزخونه شدم و همونطور که داستین تو بغلم بود ، سعی کردم براش شیر آماده کنم که در واقع اصلا کار راحتی نبود.
بالاخره موفق شدم تا انجامش بدم. اون کوچولو خوشگل رو تو بغلم نگه داشتم و شیشه شیر رو به لباش نزدیک کردم.