41

12.4K 1.3K 1.7K
                                    

💝این چپتر رو تقدیم میکنم به همه شما💝


Tune for this chapter :

Woman _ Mr. Harry Styles❤❤❤

....


سرم رو بالا گرفتم و نگاهم به چشم های زین افتاد. رد نگاهش رو دنبال کردم و به کسی که دقیقا کنارم نشسته بود ، رسیدم.

'هری'

نگاهم رو به هری دادم. کسی که با اخم پر رنگی به رو به روش ، و در واقع به زین خیره شده بود.

سرم رو چرخوندم و زین رو دیدم که حالا پایین پله ها ایستاده بود و با چند نفری صحبت می‌کرد. اون حتی به من نگاه هم نکرد.

خواستم از روی صندلیم بلند بشم که قبل از اون دستم توسط شخصی گرفته شد و اون من رو دوباره روی صندلی نشوند.

"اگه نمی‌خوای یه دعوای دیگه راه بندازی ، بهتره بشینی سرجات!"

هری با صدای آروم ولی ترسناکی گفت. دوباره با اون چشم های یخیش به من نگاه کرد.

در جواب چیزی نگفتم ، فقط همونجا نشستم. نگاهم روی زین بود که حالا پشت میزی که فاصله ی زیادی با ما نداشت ، نشسته بود. احساس گناهم با دیدن دوباره ی اون برگشته بود.

مدتی گذشته بود....

حالا نوبت اشلی و نامزدش بود که از اون پله ها پایین بیان. وقتی پله ها رو طی کردن و وارد سالن شدن ، افراد زیادی رفتن و مشغول صبحت کردن با اونا شدن.

"الان برمی‌گردم."

هری خیلی ناگهانی گفت و قبل از اینکه بتونم چیزی بگم از روی صندلی بلند شد.

اوه. البته که اون باید به اشلی تبریک جداگانه بگه.

بهش نگاه کردم که به اون دوتا نزدیک شده بود ، و در حال صبحت کردن و خندیدن بود. چشمام رو چرخوندم و از روی صندلی بلند شدم.

با قدم های آروم و استرسی که داشتم خودم رو به میز زین رسوندم...

و نه.

اون هنوز هم به من نگاه نمی‌کرد!

به صندلی کنارش که خالی بود نگاه کردم. دو دل بودم که اینکار رو بکنم یا نه. ولی اگه نمی‌کردم این قرار بود مدت ها اذیتم کنه پس تصمیم گرفتم انجامش بدم.

آروم روی صندلی نشستم و دستام رو توی هم قفل کردم. نیم نگاهی به زین انداختم که دقیقا کنارم نشسته بود و تظاهر می‌کرد که اصلا من رو ندیده.

"زین..."

زمزمه کردم...

تعجب کردم وقتی اون بالاخره سرش رو برگردوند و به من نگاه کرد. این اولین باری بود که اون اینطوری به من نگاه میکرد. کاملا بی احساس.

"من...من میخواستم بگم متاسفم. باشه؟"

من خواهش کردم. نمی‌دونم چرا ولی بغض کرده بودم.

Our Destiny (L.S)Where stories live. Discover now