قسمت یازدهم

96 24 1
                                    


"قسمت یازدهم"

"عالی بود!"

کارگردان موقتاً کات داد تا دوربین ها در پوزیشن جدید قرار بگیرند.بازیگران مجبور بودند صحنه را بهم نزنند. چاتای افتاده پشت ماشین آراس کنارش در بیرون ایستاده بود. چاتای درد میکشید و آراس می خندید."چته اولوسوی! انگار واقعاً تیر خوردی!"

چاتای دست در پهلو زمزمه کرد:"خعلی...بیشرفی!" حتی نمی توانست برای صحبت کردن نفس در سینه جمع کند چراکه درد واقعی عذابش میداد.

آراس دوربرشان را نگاه کرد. هر آن ممکن بود ضبط شروع شود و او برای بازی صحنه ی بعدی بی تابی میکرد."اینم خوبی من! دیدم نمیتونی طبیعی بازی کنی گفتم کمکت کنم"

"نوبت منم میشه...که...کمکت کنم آراس جون!"

آراس کودکانه لبهایش را غنچه کرد:"اووووم چاتای!کمکم نکنی واقعاً قلبم میشکنه!"

چاتای دندان قروچی کرد و کارگردان صدا کرد:"خب همه حاضر؟"

آراس دستهایش را با اشتیاق بهم مالید:"حاضررررر!" و داخل ماشین خم شد.

چاتای متوجه حرکات عجیب همبازیش نبود. واقعاً درد داشت:"ببین! اگر چیزیم شده باشه به خدا ازت شکایت میکنم و..."

"هیس هیس...چشاتو ببند من قراره با سیلی بیدارت کنم!"

چاتای تازه بیاد سناریو افتاد و وحشت کرد. لعنت! پس دلیل این ذوق و عجله ی آراس این بود؟ حتما می خواست او را حسابی بزند!!!

"نور..."

چاتای مچ دست آراس را گرفت:"هی! آروم بزنیا!"

آراس با تعجب اخم کرد:"ای بابا! آروم بزنم که بهوش نمیایی!"

"دوربین..."

چاتای مچ او را فشرد:"میام میام ...تو رو خدا عن نباش!"

"حرکت!"

و چشمانش را بست و ولو شد. آراس طبق بازی صدایش کرد:"هی؟سارپ؟ صدامو میشنوی؟!" و دستش را بلند کرد و کشیده محکمی به گونه ی چاتای کوبید. بس نبود با پشت دستش به آنطرف صورتش...دوباره این طرف! شترق شترق شترق! کارگردان حتی فرصت نکرد کات بدهد. چاتای از درد جدید فریاد کشید:"آآآآآآآآآآآی چه خبره؟!"

"کاااات!"

آراس با لذت سر برگرداند:"بله قربان؟"

"آرومتر بزن!"

چاتای قبل از شروع مجدد نگاه پر نفرتی به آراس انداخت و آراس لبخند کاملاً بی مزه ای به لب آورد:"اوه کاش اینبار بتونم! نمیدونم که...بلد نیستم آروم بزنم!!!"

"تو...حرومزاده..."

" دوباره میگیریم...نور..."

"هیس هیس!" آراس لبش را گاز گرفت و دوباره دستش را بلند کرد.

Insanity PlayWhere stories live. Discover now