18+
"قسمت شصت و ششم"
جلوی در اتاق که رسید، حوله را از شانه هایش عقب کشید تا روی زمین بیفتد. نیش چاتای از هیجان دیدن تن خوش تراش معشوقش با لذت باز شد و درحالیکه عقب عقب به اتاق خواب آراس برمیگشت او هم مشغول لخت شدن شد. آراس با قدم گذاشتن به اتاق در را پشت سرش بست و تا چاتای بالاتنه ی خود را لخت کرد به او چسبید و گره در آغوش هم دوباره روی تخت افتادند.اینبار آراس روی چاتای خزید و لبهای خندان او را به دهان گرفت.بازوهای لخت چاتای دور کمر تنگ آراسش حلقه شد تا او را بیشتر و بهتر به تن خود بفشارد و با بوسه های تند و تیز سعی کرد در عشقبازی از او جلو بزند!آراس درحالیکه با حوصله لبهایش را روی لبهای مشتاق چاتای میفشرد و پشت سر هم بوسه میگرفت بدون آنکه متوجه باشد آلت خود را هم به برجستگی شهوت انگیز لگن چاتای میمالید و چاتای با اینکه هنوز شلوار در تنش مانده بود به حرکاتِ مواجِ تنِ آراس با بلند کردن باسنش و ضربه زدن به عضو آویزان آراس جواب میداد. آراس نمیتوانست از بوسیدن لبهای چاتای دست بکشد که پایین تر برود ولی چاتای برای دوباره صاحب شدن آراس عجله داشت پس بدون هیچ اخطار و اجازه ای، دستهایش را از کمر آراس پایین تر برد و باسنش را دو دستی چنگ زد و باز کرد.درحالیکه دهانش همچنان به بوسه های خیس معشوقش جواب های حریصانه ای میداد ،انگشت وسطش را در سوراخ آراس فرو کرد تا او را برای داخل شدن آماده کند. آراس با حس کردن انگشت چاتای که بیشرمانه درونش پرشده حتی حرکت میکرد،سرش را بلند کرد و لبخند خماری به چاتای زد:"تند میری اولوسوی!"و بوسه ای به گردن سفید و سینه سنگی او زد و روی لگنش نشست. چاتای مجبور شد دستهایش را
پس بکشد! "شمام خیلی کند میری اینملی!"
آراس با شیطنت مشغول مالیدن چاک باسن لختش به برجستگی بلند چاتای که به فوریت به آخرین حد خود رسیده حتی داخل شلوار بالا خزیده سفت شده بود کرد و درحالیکه با دستهایش شکم چاتای را چنگ میکشید ناله ی پرهوسی سر داد:"اووووه!هنوز خیلی وقت داریم این عجله واسه چیه؟!"
چاتای تحمل نداشت پس کمربند شلوارش را با دستهای لرزانش باز کرد و زیپش را پایین کشید تا آلت بیچاره اش را از تنگنا خلاص کند:"بخدا درد دارم!لطفاً شروع کن!"
با اینکه آراس دوست داشت بیشتر اذیتش کند ولی با کنار رفتن شلوار چاتای، عضو مردانه اش چنان داخل شورت سفیدش خیمه زد که آراس را هیجان زده و بی طاقت کرد:"لعنت چه زود تحریک میشی نمیذاری کرم بریزم!"
چاتای مظلومانه غرید:"جلوم لخت میشی میپری روم چه انتظار دیگه ای داشتی؟"
آراس با حوصله شورت چاتای را از آلتش رد کرد و زیر تخم هایش کشید. چاتای چنان سیخ کرده بود که عضوش بدون ذره ای خمیدگی مثل دکل کشتی عمود ماند! آراس با شوق انگشتانش را دورش حلقه زد و نوازش کرد:"این داره هرروز بزرگتر میشه یا من تنگ تر شدم؟"
YOU ARE READING
Insanity Play
Fanfictionدر اول قرار بود یک پروژه ساده باشد ولی کاراکترها بازیگران را تسخیر کردند و سناریو زندگیشان را تحت تاثیر قرار داد.... دیگر تشخیص فرق میان واقعیت و داستان دوست و دشمن، عشق و نفرت، رقیب و همکار و حتی روز و شب غیر ممکن شده بود...