قسمت پانزدهم

120 19 0
                                    

"قسمت پانزدهم"

"پنالتییییییییی" از جا بلند شد و شروع کرد به رقصیدن!

چاتای نیمه مست و ولو روی مبل غرش بیحالی کرد:"خیر! نشده...ببین!"

آراس اهمیت نمیداد از سر مستی بود یا واقعاً بخاطر بازی ذوق داشت رو به چاتای چرخید و درحالیکه مثل کانگرو سر جایش ورجه وورجه میکرد خندید:"الان گل میشه بهت میگم!"

چاتای متوجه سفیدی تن همبازیش شد که با هر پرش تیشرت سیاهش بالا پایین میشد و شکم لختش با آن فرورفتگی سکسی نافش نمایان میشد!

"پنالتی قبول نشد..." صدای گزارشگر ضد حال بدی شد.

آراس سر پا هنگید و اینبار چاتای بطری را روی میز گذاشت و از جا پرید:"یههههه ییییی!" و به تقلید از آراس شروع به رقصیدن کرد!

آراس دوباره خود را روی کاناپه انداخت و حتی با تکیه به آرنجش روی آن ولو شد:"به داور رشوه دادن!" و دستش را برای گرفتن بطری دراز کرد.

همین دو پرش سر چاتای را گیج برد و به سرعت نشست:"دیگه دقایق آخره! "بطری را برداشت تا برای همبازیش ویسکی بریزد ولی دستش می لرزید و نمی توانست لبه ی لیوان را پیدا کند! آراس کمی خود را جلو کشید و بطری را از دستش قاپید:"بده باو این سوسول بازیا چیه!" و بطری را بلند کرد جرعه ای سر بکشد ولی او هم نتوانست لب خود را پیدا کند و نوشیدنی به گونه و گردنش جاری شد! چاتای به بی عرضگی او قهقهه میزد که ...

"گللللللللللل!" صدای تلویزیون در هال پیچید! آراس به سرعت نشست تا بفهمد کدام تیم گل زده و کدام خورده و چاتای بدون آنکه حتی بفهمد برده یا باخته روی همبازیش پرید! آراس به سختی توانست بطری را قبل از اینکه بر اثر سنگینی هیکل چاتای روی کاناپه بیفتد زمین بگذارد.چاتای او را سفت میان بازوهایش قفل کرد و رسماً رویش دراز کشید. این بوی دیوانه کننده ی تن نرم و داغش او را مجبور به این حمله کرده بود!حتی تا آن لحظه هم زیادی صبر کرده بود!!!

آراس هنوز در تلاش بود بفهمد گل به نفع کدام تیم بوده و اصلاً گل حساب شده یا نه که زیر فشار چاتای نفسش برید و به پشت روی کاناپه میخ شد:" داد...داداش...بذار بینیم چی شده!"

ولی چاتای حتی دیگر صدای تلویزیون را هم نمیشنید. صورتش را در گردن آراس کرد و عمیق تر بویید. سیر نمیشد بیشتر میخواست!خود را بیشتر به او فشرد حتی کمرش را به جلو هل داد و لگنش را به زور میان رانهای شل شده ی پسرک زیبا فرو کرد!

آراس هنوز به تلویزیون خیره مانده سعی میکرد بیاد بیاورد کدام زمین مال تیم او بود که گرمای مرطوبی گردنش را غلغلک داد و کشاله ی ران راستش از فشار کمر چاتای به درد آمد! "هی؟هی رفیق چکار داری میکنی؟"

تقلایی کرد تا او را از روی خود بلند بکند ولی چاتای دیگر در خود نبود!بوسه های بیصبرانه ای به گردن نرم پسرک میزد و از غلظت عطر و گرمای پوستش دیوانه تر میشد!مغزش کلاً منجمد شده بود و قلبش داشت از هیجان ذوب میشد.بازوهایش را تنگ تر کرد و تن خود را به تنی که زیرش مانده بود مالید!نه این کافی نبود.چیزهای دیگری میخواست!

Insanity PlayOù les histoires vivent. Découvrez maintenant