part 24

162 22 9
                                    

24
فلش بک
کارش توی اتاق گریم تموم شده بود.از روی صندلی بلند شد.راهرو پشت سر گذاشت و به ردیف صندلی های سلبریتی ها رسید.پیدا کردن کریس اونطور که فرض میکرد سخت نبود.سمتش رفت و کنارش جایگیر شد.
اون میدونست که فن هاشون میتونن ازشون مومنت بگیرن پس بهش لبخند زد.سرشو نزدیک گوشش برد.
کریس:دیر اومدی!
سوهو:متاسفم.
کریس:فقط کارایی که نیازه رو انجام بده.
سوهو:میخواستم...برای چند دقیقه پیش یه چیزی رو توضیح بدم.
کریس:فقط خوش بگذرون تا به خونه برسیم.
سرشو همونطور که لبخند زورکی زده بود تکون داد.ازش ترسیده بود.از اینکه باورش نکنه و صدمه ی دیگه ای بهش زده باشه.نمیتونست خودشو ببخشه.
سوهو:باشه.

خسته بودن.ساعت سه و نیم صبح بود و اونا دیگه توان ادامه دادن نداشتن.کارهای مهمی مونده بود که توی اون ساعت مزخرف ترین چیز به حساب میومد.

سوهو:میرم دوش بگیرم.
میخواست از زبونش چیزی بیرون بکشه اما کریس حتی به حرفی که همینجوری زد واکنشی نشون نداد.دندوناشو روی هم فشرد.مجبور بود بی محلی هاشو ببینه.
بعد از اینکه لباساشو روی زمین انداخت وارد حمام شد.قبل از اینکه آب داخل وان پر بشه توش نشست.آب بالای سرش باز کرد و گذاشت روش بریزه.زانوهاشو توی خودش جمع کرد و سرشو روش گذاشت.حس سردرگمی و افسردگی داشت.میخواست کمی ریلکس کنه.
کم کم از آب گرم آرامش میگرفت که در باز شد.سرشو بالا گرفت و چرخید.با دیدنش خودشو بیشتر جمع کرد.
سوهو:برو بیرون من حمومم.
کریس:قبلا با هم حموم نکردیم؟
سوهو:ولی الان...
هنوز حرفش کامل نشده بود که همسرش همونطور که به چشماش خیره بود لباس زیر گشادشو از پاش بیرون کشید و کف حمام پرت کرد.
سوهو سریع نگاهشو ازش گرفت اما نتونست بدنشو کنترل کنه.دستاش شل شدن و پاهاش به حالت افتاده در اومدن.آب دهنشو قورت داد.
سوهو:میخوام تنها بشم.
کریس:خوابم میاد.زود تمومش میکنم.

سوهو ادامه نداد و باز هم معذب دستاشو کنار پاهاش گرفت تا قسمت خصوصی بدنش بپوشونه.حس و حالی برای درست کردن کف نداشت و حالا از این بابت پشیمون بود.
چشماشو از روی حرص بست.سرشو به پشتش تکیه داد.حالا آب بالای سرش که باز بود کاملا روی صورت گریم شدش میریخت.صورتش سیاه شد.
دستی روی سینش حس کرد که فشارش میداد و وقتی چشماشو به زور میون اون همه قطره های آب باز کرد دید که حالا کاملا بالای سرشه و پاهاشو همون لحظه توی آب پر شده و بالا اومده ی وان گذاشته.ترسیده هینی کشید و دستشو کنار زد.سعی کرد بلند بشه اما کریس وزن بدنشو روش انداخت.اون آب بالای سرشونو بست.کم کم داشت توی بینیش میرفت و به نفس نفس مینداختش.
سوهو:بلند شو!فاک بذار کارم تموم شه بعد!چه غلطی میکنی!؟
معذب و کمی با خشم گفت.هر اتفاقی افتاده باشه اونا دو ماه همدیگرو لخت ندیده بودن و هیچ رابطه ای جز بوسه های کوتاه و یا نه چندان طولانی نداشتن.حس خوبی به این قضیه نداشت.
سوهو:نفهمیدی چی گفتم!؟
کریس:چیز های جالب تری میتونم ببینم!پپ
وقتی دستاشو روی پوست بدنش که داشت به پایین حرکت میکرد حس کرد هول شده خودشو عقب کشید ولی فایده ای نداشت.چطور میتونست بره وقتی کاملا محاصره شده بود؟
سوهو:الان وقتش نیست..برو اونور میخوام برم.
کریس:کجا بری؟من تازه اومدم.
سوهو:مسخره بازی رو تمومش کن!
مرد جلوش لمسش کرد. هیسی کشید.باورش نمیشد داره همچین کاری میکنه.
کریس:اینکه چند وقته باهات نبودم و الان نیاز دارم بفاکت بدم مسخره بازیه؟
سوهو:بسته...خواه
هنوز خواهشش تموم نشده بود که اون محکم پایین تنشو توی مشتش فشرد طوری که صدای نالش در اومد.دستاش شوکه روی دستای کریس نشستن.حتی جرعت نداشت بهش چنگ بندازه.اون فشارو بیشتر میکرد.
کریس:نکنه باهاش رابطه داشتی دیگه نزدیکم نمیشی!؟
چشمای گشاد شدشو بهش دوخت.چطور میتونست اینطور فکر کنه!؟
درسته.اون باهاش رابطه داشت.ولی نه اونطور که فکر میکرد.اون به زور اینکارو کرده بود.به نفس زدن افتاد.میخواست گریه کنه.مثل همیشهک
مردش یکی از دستاشو کنار سرش روی وان گذاشت.بیشتر روش خم شد.با دیدنش چهرش از بغض جمع شد و گردنشو کج کرد.لبای اون درست روی گوشش نشستن.
کریس:چند بار بوسیدت که حس میکنم دیگه لبام برات تکراری و بی حس شده؟
کفری خودشو بالا کشید.چند بار محکم روی سینش کوبید.دستاش زیر و روی آب میرفتن و قطره های درشتی توی هوا و روی تنش هاشون پخش میکردن.داد زد.برای اون شب دیگه تحمل نداشت.
سوهو:تمومش کن.همین حالا.آره ازت بدم میاد خوب شد؟حالا برو کنار نمیخوام ببینمت.
انگشتای کریس چونه ی ظریفشو فشرد و بعد از جدا کردن دست دیگش از پایین تنش،دستاشو که به سینش ضربه میزد گرفت.
کریس:یادت رفت چند وقت پیش با التماس ازم میخواستی پیشت بمونم؟انقدر زود شبیه یه آشغال شدم؟
توی چشماش خیره شد.چی باید میگفت؟چی میتونست بگه!؟همه چی معکوس بود.نمیدونست چطور میتونه درستش کنه.
کریس:داریم میشیم دقیقا مثل قبل.زمانی که هر دومون احمق بودیم...وقتی که انگار از هم متنفر بودیم.
سوهو:گفتم ازت خوشم نمیاد پس برای چی داری کشش میدی؟
صداشو بالا برد.توی حمام پخش شد و توی گوش سوهو زنگ زد.
کریس:ولی من دیگه نمیخوام احمق باشم.
سوهو:احمق نباش...ببین.همه چیو ببین.منو بیین.هیچی...میفهمی!؟
پوزخند غمگینی زد.دستشو بالا برد و با پشت دست آروم گونشو نوازش کرد.
کرسس:فقط یه پسربچه میبینم که داره از معشوقش دست میکشه و پی یه عوضی میره...حس میکنم تموم خوشبختیم دو ماه پیش تموم شده.
سوهو:خوبه که درست فکر میکنی.
دوباره خشم توی صورتش پدیدار شد.نفس حرصیش روی صورتش خالی شد.
کریساگه خوشبختیم تموم شده...پس منم میخوام فقط لذت ببرم.دیگه بقیه مهم نیستن.حتی تو.
سوهو از بلند شدن و خیمه زدن کریس روش ترسید.رون های پاش به سمت بالا رفتن و اون خودشو روی بدنش تنظیم کرد.دستشو روی بازوهای بزرگش گذاشت
سوهو:ن...نه.ببین...آروم باش!
کریس:تا الان آروم بودم هیچی خوب نبومد.دیگه برام مهم نیست.نه تو و نه اون احساس لعنتیت که خیلی وقته منتظرشم و از دست دادمش.

 ** ONE SIDED LOVE **Where stories live. Discover now