Part 4

300 32 2
                                    

فلش بک چهار سال قبل

شب مزخرفی بود و بالاخره تموم شد.لباساشو سریع در اورد و روی تخت دراز کشید.بالشتشو بغل کرد.
چند دقیقه ی بعد با حس فرو رفتن تخت فهمید کریس هم دراز کنارش کشیده.چشماشو چرخوند و بعد محکم روی هم فشار داد.نمیدونست چرا امشب ی جوری بود.از اون موقعی که از بار اومدن بیرون حال خوبی نداشت.

با حس دستایی روی گردنش تکون خورد و سریع برگشت سمت همسرش که داشت به گردنش دست میزد و به ردی که روش گذاشته بود خیره بود.
کریس بعد چند ثانیه خیلی اروم و با لحنی که همسرش تا به حال ندیده بود توضیح داد.
کریس:اصولا آدم وحشی نیستم...فقط اون لحظه عصبی بودم.
به چشماش توی تاریکی با نور ماهی که از پنجره میومد برق میزد خیره شد و سعی کرد به دستی که داشت پوستشو میسوزوند دقت نکنه .کریس ادامه داد.
کریس:نمیگم ببخشید چون تقصیر خودت بود.
جونمیون:مگه ببخشید گفتنم بلدی؟
دستشو روی گردنش ثابت نگه داشت و نگاهشو از گردنش به چشماش انتقال داد و زل زد.
کریس:اگه کار اشتباهی کنم...حتما میگم.
جونمیون:اشتباه کردی کریس وو...منو بخاطر کاری که نکرد مجازات کردی.

بهش خیره شد.نمیدونست چرا ی حسی بهش میگفت لحنش بوی صداقت میده.دستشو پشت گردنش محکم کرد و جلو کشیدش.همین برای گشاد شدن چشمای همسرش کافی بود.ی سانت فاصله ی لباشون بود.کریس نگاهشو روی لباش نگه داشت و همونطور که حرف میزد لباش با لبای همسرش برخورد میکرد گفت.
کریس:برای دو روز دیگه میریم فرانسه...و ی چیز دیگه.
آب دهنشو قورت داد.نمیدونست چرا مقاومت نمیکنه.انگار بدنش قفل کرده بود.اون لعنتی داشت چیکار میکرد؟
شایدم خوشش اومده بود!!!
کریس:نمیدونم چرا دارم حرفاتو باور میکنم ولی...ببخشید.

با کشیدن سرش اون فضای ی سانتو پر کرد و لباشون روی هم چفت شد.چشماش گشادش ثابت شدند.کلا توی عمرش این دومین باری بود که بوسیده میشد.این دوبارم هر بار توسط کریس یعنی همسرش انجام شد.اولین بار توی عروسیشون بار دوم توی همین لحظه..
باورنکردنی بود.حس عجیبی داشت که تا به حال سراغش نیومده بود.

مات و مبهوت به نقطه ای نامشخص خیره بود.کریس بدون هیچ حرکتی فقط لباشو روی لباش نگه داشته بود.فقط ی لمس...فقط لمس بود.لمسی که باعث به لرزه افتادن بدنای هردوشون شده بود...لمسی که هردوشونو گیج کرده بود و بوی عجیبی میداد.
چند ثانیه بعد،کریس سر جونمیونو خیلی اروم رها کرد.بدون اینکه بهش نگاه کنه پشت بهش خوابید.

سریع پشتشو به کریس کرد و دراز کشید.قلبش داشت تند میزد.ترسیده بود....از چی؟از چی ترسیده بود؟از ی بوسه ی ساده؟
دستش ناخودآگاه بالا اومد و انگشتش لبشو لمس کرد.حس خاصی داشت.حسی که باعث سرخ شدن گونه هاش میشد.چشماشو از روی حرص روی هم فشار داد.باز کریس کاری کرد که اونو عصبی و گیج کرد.

"ببخشید"حرفش قبل از اینکه ببوستش توی گوشش پخش شد.لبخند زد.فکت جدید...کریس مثل آدمایی نبود که اشتباهاتشونو قبول نمیکنند.
سریع اخم کرد.برای فهمیدن این موضوع لبخند زده بود؟میخواست صد سال سیاه برای همچین چیزی لبخند نزنه.با همون اخم سرشو روی بالشت تکون داد تا راحت تر شه و بعد از چند دقیقه خوابش برد.

 ** ONE SIDED LOVE **Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang