Part 37

45 10 1
                                    

در حالی که ملحفه رو بیشتر دور خودش میکشید نزدیک تر رفت.با کمی فاصله روی درخت شکسته ای که روی زمین مُرده بود،نشست و بهش زل زد.
چانیول:حدس میزدم خوابت نبره...شنیده بودم بدخوابی.بچه هایی مثل تو خیلی لوس بار اومدن.
بطریو سمتش گرفت.ازش توقع بیشتر از این نمیرفت.اون از اول هم حرف زدن رو به سبک خودش انتخاب کرده بود.
چانیول:باید قبول کنم؟
دستش توی هوا معلق موند و واکنشی نسبت به حرفش نشون نداد.همین باعث لبخند کوتاه و صدادارش بود.اون خیلی روی اعصاب بود.
چانیول:باشه...ایندفعه با تو.
بطری از بین دستاش گرفت و برای یک ثانیه بالا برد.لبخند دندون نمای کوچیکی زد که ابروهای بکهیونو بالا انداخت.اون پسرعجیب تر از همیشه رفتار میکرد.شاید اگه یکم شوکه و هول کرده بود میتونست قابل باور تر باشه.چرا بهش لبخند گندشو نشون میداد!؟
چانیول:میشه برات بزنم؟
بعد از پلک آرومی نگاهشو سمت گیتار بین دستاش سوق داد.نواختن همیشه جواب بود.چانیول قلپی از بطری که باز بود رو ‌نوشید و روی تنه ی درخت گذاشت.انگشتاش روی تار ها حرکت کردن و یک ملودی زیبا پخش شد.اون قصد خوندن داشت.

چانیول: "اون لحظه ی سرنوشت مانند
وقتی بهم نفوذ کردی, فقط توی یه لحظه
(مثله نور توی این دنیا)
اسممو صدا کردی و به سمتم اومدی.
خیلی فوق العاده ست, مثله یه باریکه ی نور منو پر کردی.
اون لحظه ای که دیدمت, اوه من
راحت اینجا بشین و به داستانم گوش کن.
برام مهم نیست حتی اگه مجبور شم به جاهای دور برم.
من اون مردی میشم که
اینجوری کنارت میمونه.
روی لبهای خشکیدم
تو چکیدی و منو بیدار کردی.
زمان داره هدر میره پسر
پس معطل نکن, زیاد معطلش نکن.
خیلی چیز ها میدرخشن.
ولی از بینشون نگاه کن که کدوم درخشش واقعیه."

 ** ONE SIDED LOVE **Where stories live. Discover now