part 45

54 11 7
                                    

"کریس:اونا...مارو میکشن.
سوهو:من نمیذارم
کریس:اونا هیچ رحمی ندارن."

پس از اکران فیلم،روی تخت لم داده بود و از لپتاب تماشا میکرد.با رسیدن به قسمت خودشون یک پوزخند هیجان زده گوشه ی لبش به وجود اومد.به خودش که کریسو هل داد و روی مبل انداخت،خندید.صورتای نزدیک به همشون حالا جلوی دیدش بود.ضربان قلبش بالا رفت و حالا رسما دیگه نمیتونست خودشو کنترل کنه.کنار هم دیدنشون واقعا حس خوبی میداد.
سوهو:بیا...با هم بمیریم.
دهنش باز شد و بلند خندید.نمیدونست چرا انقدر ذوق زده شده!حالا به لبایی که روی هم مالیده میشد نگاه میکرد و زیر دلش وول میخورد.لعنت بهش نمیتونست خودشو کنترل کنه.صدای بوسشون توی گوشش پیچید و باعث حبس شدن نفس هاش شد.برهنه شدن.خجالت زده خندید.شوقش برای ادامه بیشتر شد.میدونست چند دقیقه ی بعد بخاطر کشته شدنشون دیگه خبری از اون هیجان نیست اما میتونست برای هزارمین بار اون تیکه رو ببینه.عقب زد.میخواست بار ها و بارها روی تک به تک جزئیات دقت کنه حتی خال ریز کریس کنار بینیش!
تنش مور مور شد.زیر شکمش حالا یک تغییراتی به وجود میومد که شاید زیادی هم عجیب نبود!اون مدت های طولانی میشد که با همسرش رابطه نداشت و حالا دیدن خودشون میتونست روش تاثیر داشته باشه.میدونست چرا به حرف همسرش گوش نکرده که بشینن و با هم فیلمو ببین.خود حرومیش جنبشو نداشت.
بعد از دیدن لمسی که روی تن پسر گذاشت،نفس خسته ای کشید.دلش برای گذشته ی دور تنگ شده بود.وقتی دستاشو توی موهاش فرو و بوش میکرد.وقتی با کمال میل میذاشت باهاش عشق بازی کنه و از روزهای عالی دوردست بگه.وقتی درباره ی منحرف بازی هاشون حرف میزدن و در آخر این خودش بود که عقب میکشید.بهش اجازه میداد تا خود صبح ببوسش و توی بغلش محکم فشارش بده.
بغل کردن...شاید این تنها چیزی بود که به اسم عادت تونست کنار خودش نگهش داره و هیچوقت نخواست از دستش بده.بهانه ای برای نزدیک نگه داشتنش.هر چقدر روز سردی با هم داشتن در آخر باید خودشو توی بغلش جا میداد و میخوابید.حتی نیازی نبود اینو به زبون بیاره.کریس نباید کاری میکرد تا اون ازش درخواست آغوش کنه.این یک قانون بود.قانونی که غول باید میدونست و بهش عمل میکرد.اتوماتیک هنگام شب دستای کریس باز میشد و میذاشت قانون جاذبه ی عشق کارشو انجام بده و قطب مخالف آهنرباشو جذب کنه.

با باز شدن در اتاق توی صفحه ی مانیتور پلکاشو روی هم فشرد.دردی که روی پایین تنش حس میشد با روانش بازی کرد.پوزخند صداداری نصیب خودش کرد.همینو این وسط کم داشت.
فیلمو دوباره از قسمت خودشون پلی کرد.دستش زیر شلوارش رفت و خودشو لمس کرد.میخواست زودتر تمومش کنه.حوصله ی کشدار شدن و ادامه دادن رو نداشت.فقط باید از اون درد لعنتی خلاص میشد.
صدای در ورودی خونه سرشو برای چند ثانیه برگردوند.هم خونه ایش برگشته بود.کریس همیشه با سر و صدا وارد خونه میشد و حالا خیلی راحت میتونست تشخیص بده اون پسر حتی برای سلام به اتاقش نمیاد.اون هیچوقت به اتاق مشترکش با کریس نمیومد.
بیخیال فیلم نشد و در حالی که فقط صدارو کمی کم کرد به ادامش پرداخت.
با باز شدن در شوکه از جا پرید و در لبتاپو بست.داد کوتاهی زد و پتوی نازکو روی خودش بالا کشید.
سوهو:یااا چرا در نمیزنی؟
برگشت تا تشر دیگه ای سرش بزنه که با دیدن همسرش سر جا خشکش زد.فاک نباید توی این وضعیت مچشو میگرفت.
کریس:داری چیکار میکنی!؟
سوهو:م...من فقط...فیلم اکران شده بود داشتم میدیدم.

 ** ONE SIDED LOVE **Where stories live. Discover now