فلش بک
برگشت به خونه توی سکوت گذشته بود.لباساشونو عوض کردن.حتی نگاه زیرچشمی در کار نبود.غذایی خورده نشد.اشتهایی وجود نداشت.تخت جای هردوشونو پر کرد.افکار هول یه دایره میچرخید.باید توی آغوش هم میرفتن؟باید چیکار میکردن؟چه کسی بیشتر حق داشت؟کی باید عصبی باشه؟...هر دوشون میدونستن که چقدر همدیگرو گیج کردن.سوهو:میخوای چیکار کنی؟
کریس نگاهشو به سقف بالای سرشون دوخته بود.نفس عمیقی کشید و دستشو زیر سرش زد.
کریس:نمیدونم.
سوهو:بازم میخوای این رابطه رو ادامه بدی؟
کریس:من نمیتونم بدون تو زندگی کنم.
سوهو:اصلا برات مهم نیست که دوست ندارم؟...میتونی ببینی که کنار توام ولی ذهنم پیش یکی دیگه؟
کریس:بخاطر همینه که دارم فکر میکنم.
سوهو:بذار به حال خودم باشم.بذار از هم دور باشیم.اینطوری بهتره.باهام بد باش مثل قبل.
پس.......اون موقع داشتی رفتار میکردی. اون موقع باش.کریس:اون موقع نمیدونستم دوستم داری...خودمم نمیدونستم دوست دارم...الان همه چی عوض شده.من عوض شدم...با این حرفات داری منو خرد میکنی!
سوهو:هیچی عوض نشده.من حسی بهت ندارم...اون یه حس زودگذر بود.یه بچه بازی که توی سن من طبیعیه.
کریس:دروغ میگی.
سرشون سمت هم چرخید.چند ثانیه بهم زل زدن.حرفاشون داشت یه جاهایی کشیده میشد که گفتنشون سخت به نظر میرسید.
کریس:میتونم اینو از چشمات بخونم...بهم دروغ میگی...ولی نمیدونم چرا !
دستشو ستون بدنش کرد و کمی بالا رفت.روی صورتش خم شد.
کریس:من دوست دارم.ما با همیم...همسرمی.ما یه کاپل معروفیم.یه عالمه آدم عاشقمونن.ما با هم کاملیم...سوهو پس مشکلت چیه!؟
سوهو:میدونی....تو هنوز متوجه هیچی نشدی...مهم ترین نکته رو جا گذاشتی...من یسانگو دوست دارم.
کریس:لعنتی پس چرا چند ساعت پیش منو بوسیدی؟...منه کوفتی چه معنی برات دارم!؟
پسر ریز نقش اخم کرد.نگاهشو از چشمای نزدیک همسرش گرفت.اون زیادی میتونست از داخلش حرفاشو بخونه.
کریس:اونو دوست داری و منو با عشق میبوسی؟
سوهو:داری اشتباه میکنی.من کی اینو گفتم!؟
کریس:چیو اشتباه میکنم؟اینکه واضح میبینم دوستم داری!؟
تن صداشو بالا برد.ازش خسته شده بود.اونا نمیتونستن با هم باشن.سوهو ازش میترسید.کریس کسی نبود که بخواد با اطمینان برای آینده انتخابش کنه.اخلاق و رفتارش باعث میشد ریسک ادامه دادن رابطشونو کنار بزنه.
سوهو:بس کن...چرا انقدر اون جمله رو میگی؟...دارم میگم دوست ندارم ولی برای خودت میبافی؟به خودت بیا...چرا داری غرورتو پیشم له میکنی؟این یه واقعیته و باید توی سرت بکوبم تا متوجهش بشی....بهت که گفتم.متاسفم...من متاسفم.
کریس:تمام منو برای خودت کردی بعد میگی دوستم نداری؟
سوهو:من...بازم متاسفم.
کریس بغض آلود خندید.سرشو روی بالشت گذاشت و از پهلو به نیم رخ تاریکش زل زد.
کریس:ایندفعه چرا؟چون غرورمو از بین میبری؟...مهم نیست..غرور لعنتیم جلوی تو برام هیچ ارزشی نداره.
سوهو:من میخوام باهات باشم...اما نه به عنوان معشوقه.یه دوست؟
VOUS LISEZ
** ONE SIDED LOVE **
Fanfictionسرنوشت بیون بکهیون با عشقی اشتباه رقم خورده . عشقی به سهون که برای رسیدن بهش از بهترین دوستش یعنی پارک چانیول با دونستن علاقمند بودن بهش ، استفاده میکنه . آیا بکهیون میتونه زوج تازه به وجود اومده ی لوهان و سهون رو از هم بپاشونه و مهرشو به دل اون بن...