1

2.6K 295 20
                                    

چانیول

چانیول با تنبلی روی کاناپه‌ی نشیمن جونگین نشسته بود و پاهاش و روی دسته‌ی مبل انداخته بود. پنجشنبه بود و ازونجایی که دوست‌دخترش سر شغل پاره‌وقتش بود تصمیم گرفته بود بیاد خونه‌ی جونگین تا باهم فوتبال ببینن.
چانیول همیشه قدردان پنجشنبه‌های تعطیلش بود، چون بعنوان یه وکیل مجبور بود از شنبه تا چهارشنبه کار کنه و درآخرم کلی کار عقب افتاده داشته باشه. کاردفتری لعنتی.
همیشه به دوستش جونگین حسودی میکرد که یه زندگی ساده داشت، طراح رقص بود و با همسرش کیونگسو که معلم ریاضی بود ازدواج کرده بود. یه خرخون و یه رقاص؛ یه زوج کاملن عجیب که درکمال تعجب خیلی خوب باهم جور شده بودن و همدیگه رو تکمیل میکردن.
آره، جونگین گی بود و چانیول ازونجایی که خودشم بایوسکشوال بود باهاش مشکلی نداشت. چانیول بیست‌وهشت ساله‌ بود و دوستش دوسال ازش کوچیک‌تر بود ولی همیشه مثل دوتا هم‌سن باهم رفتار میکردن؛ و صادقانه چانیول این و ترجیح میداد.

"کیونگسو کجاست؟"

چانیول متوجه غیبت مرد قد کوتاه چشم درشت شده بود.

جونگین از تو آشپزخونه جواب داد:

"با ییشینگ رفته فروشگاه خرید کنه"

ییشینگ یه عضو دیگه‌ی گروه دوستیشون بود. یه پسر چینی قدبلند و استریت که سه سال پیش توی تعطیلات باهاش آشنا شده بودن و بعدن معلوم شده بود که توی دبیرستان کیونگسو معلم تربیت‌بدنیه. از همون زمان تا حالا با هم دیگه وقت میگذروندن؛ ییشینگ میتونست کره‌ای صحبت کنه، هرچند که هرازگاهی به مشکل میخورد ولی این قضیه تاثیری توی رابطه‌ی دوستیشون نداشت.

"و تو باهاش نرفتی چون؟"

چانیول پوزخند زد. همین حالاشم دلیل نرفتن جونگینی که با دوتا شیشه آبجو از آشپزخونه میومد بیرون و میدونست.
جونگین پسر جذابی بود، پوست برنزه‌، خط فک تیز، موهای مجعد مشکی و هیکل بی‌نقصش آب دهن خیلیا رو راه مینداخت.
البته چانیول یجورایی خودش و هم خوش‌قیافه میدونست؛ قد بلند، هیکل خوب و موهای مشکی که بیشتر وقتا بخاطر شغلش به سمت بالا حالتشون میداد.
اون دوتا برای مدت طولانی‌ای باهم دوست بودن و چانیول توی یه وهله از زندگیش روی جونگین کراش داشت ولی زمانیکه اون عاشق کیونگسو شد سریع احساسش و فراموش کرد و توی همون زمان عشق زندگیش و ملاقات کرد.

"میدونی که از خرید کردن متنفرم، حالا هر خریدی. موندم ییشینگ چجوری تحمل میکنه و با کلی وسیله توی دستش مدام ازین مغازه به اون مغازه میره و به حرفای کیونگسویی که حداقل پنجاه بار نظرش و راجب چیزی که میخواد بخره عوض میکنه گوش میده"

یکی از قوطی‌ها رو به دست چانیول داد و روی اون یه مبل دیگه نشست.

چانیول قوطی آبجوش و باز کرد و ازش نوشید:

ᥫ᭡Lawfully twistedWhere stories live. Discover now