• چانیول
کریس منتظر بهش نگاه میکرد؛ احتمالا براش سوال بود که چرا خواسته بود همدیگه رو توی کافه ببینن اونم وقتی که همین دو روز پیش گفته بود دیگه نمیخواد قیافش و ببینه.
چانیول یه جرعه از لاتهش نوشید و بهش نگاه کرد. کریس خیلی داغون بنظر میرسید؛ گودی زیر چشماش نشون میداد که روز بدی داشته."اینکار و فقط برای این دارم انجام میدم چون دوستام ازم خواستن"
کریس اروم زمزمه کرد:
"میتونستی فقط نادیدهشون بگیری"
اینجوری دیدنش برای چانیول عجیب بود؛ تماما ناراحت و شکسته.
"آره میتونستم ولی یچیز دیگه هم بود به اسم عذاب وجدان؛ متوجه شدم که سری قبل خیلی تند پیش رفتم. متاسفم"
کریس سرش و بلند کرد و بهش نگاه کرد.
"لازم نیست معذرت بخوای. حق با تو بود، کار من اشتباه بود. شاید اونکار و کردم تا توجهت و جلب کنم"
چانیول آه کشید.
"هر دلیلی که داشته، برام مهم نیست. فقط متاسفم که نمیتونم احساساتت و متقابلا جواب بدم؛ شنیدم که استعفا دادی. کریس، این خیلی تصمیم خوبیه ولی نباید فقط بخاطر من اینکار و بکنی. اوضاع میتونه خیلی برات بد بشه"
"من فقط کار درست و انجام دادم و میدونم چه اتفاقی ممکنه بیفته؛ نگران نباش. حواسم هست، بعدش بازم میتونم کار گیر بیارم"
"خب، اگه خودت میدونی که داری چیکار میکنی مشکلی نیست"
"بنظرت اگه شروع بهتری داشتیم، شانسی برای رابطمون بود؟"
"شک دارم. تو واقعا تایپم نیستی"
کریس چشماش و چرخوند.
"همیشه سخت پسند بودی. مطمئنم دختری که داری باهاش قرار میذاری اولین دیتته؛ و انقدر خاص هست که به سلیقهت بخوره"
"نمیدونم باید این و توهین حساب کنم یا نه"
کریس به حرف چانیول لبخند زد.
"چند روزی میرم خارج از شهر...فعلا من و این دور و بر نمیبینی"
"مهم نیست؛ اینطوری نیست که اگه بهم نمیگفتی متوجه نبودت میشدم"
"موندم با بقیه هم اینجوری رفتار میکنی یا فقط مشکلت با منه؟"
"چجوری؟"
YOU ARE READING
ᥫ᭡Lawfully twisted
Fanfiction[تمام شده] "این فیکشن ترجمه شدهست" کسی که اون میخواد دوستپسر خواهرشه. این کار اشتباهه. خودشم اینو میدونه؛ ولی باعث نمیشه دست از خواستهش برداره. بکهیون آرزو میکرد که ای کاش کسی بود تا بهش هشدار بده که بعد از بدست آوردنش چقد اوضاع قراره پیچیده بشه...