• بکهیون
"واو، اگه خدای یونان زنده بود صددرصد این شکلی بود..."
"ببند سهون"
جونگده به سهون توپید و نگاه خیرهی سهون به سمتش برگشت. بکهیون به اون بهاصطلاح خدای یونان نگاه کرد که همراه خانم جی جلوی کلاس ایستاده بود. اون مرد و بخاطر دیدار چند دقیقهی قبلشون شناخت و حدس زد که حتمن باید همون وکیلی باشه که میخواد براشون حرف بزنه. مرد مستقیم بهش نگاه کرد و باعث شد بکهیون نفسش و از بینیش خارج کنه.
امکان نداشت این سخنرانی به دردشون بخوره هرچقدرم که اعتراف میکرد طرف شبیه خدای یونانه. اون روی گیش اعتراف میکرد مردی که اونجا ایستاده خوشقیافه، قدبلند و خوشهیکله که نشون میده یه زمانی توی مدرسه فوتبال یا یه ورزش دیگه انجام میداده.
گوشای الف مانندش عجیب بودن ولی همزمان کیوت بنظر میرسیدن و اگه میخواست صادق باشه طرف خیلی تایپش بوده. بکهیون فکر کرد که اگه تا الان ازدواج نکرده باشه خیلی احمقه. خب بکهیون اینجوری بود، حالا نه اینکه چون قیافهی آقای وکیل خوبه قراره بکهیون جذبش بشه. تیونگم جذاب بود ولی بکهیون هیچ علاقهای به قرار گذاشتن باهاش نداشت."بچهها، همونطور که سری قبل اشاره کردم آقای پارک اینجان تا دربارهی شغلشون با ما حرف بزنن. هرچیزی که باید راجبش بدونین. امیدوارم که سکوت رو رعایت کنین و خوب بهشون گوش بدین"
خانم جی به دانشآموزایی که بجای گوش دادن به اون داشتن آقای پارک و با چشماشون قورت میدادن هشدار داد. پسره خیلی مضطرب بنظر میرسید و اصلن راحت نبود. بکهیون متعجب بود که اصلن چرا بخودش زحمت اومدن داده. کسی که اجبارش نکرده بود.
"سلام به همگی. همونطور که میدونین من آقای پارکم و البته یه وکیل از شرکت حقوقی پیسی"
خانم جی بهش لبخند زد و رفت روی یکی از صندلی های گوشهی کلاس نشست.
بکهیون دوباره نفسش و محکم بیرون داد، صدای لعنتیش خیلی عمیق بود."خیلی خوشتیپی... چند سالته؟"
یه بچه اینو پرسید و باعث شد بکهیون چشماش و توی کاسه بچرخونه. کارش خیلی بیادبانه بود.
"آه.. خب، فکر نکنم که اجازهی جواب دادن به این سوال و داشته باشم، چطوره بریم سراغ کاری که من براش اینجام؟"
لبخندش خیلی مصنوعی بود.
آقای پارک شروع کرد و راجب اینکه چطور وکیل شده، اینکه چند وقت توی یه کمپانی زیر نظر کسی کار کرده که خیلی بهش سخت میگرفته و درنهايت اینکه چطور شرکت حقوقی خودش و تاسیس کرده، حرف زد. همینطور اینکه یه دانشآموز برای وکیل شدن باید چه کارایی انجام بده. ولی توی کل سخنرانیش بکهیون حاضر بود قسم بخوره که نگاهش طولانی تر از حد معمول روی اون مکث داره. یا شایدم توهم زده بود. هر چی که بود بکهیون نمیخواست با خودش خیالبافی کنه پس فقط آقای وکیل و نادیده گرفت و تمرکزش و روی پشت سر مرد گذاشت و نتبرداری کرد.
![](https://img.wattpad.com/cover/334825306-288-k610951.jpg)
YOU ARE READING
ᥫ᭡Lawfully twisted
Fanfiction[تمام شده] "این فیکشن ترجمه شدهست" کسی که اون میخواد دوستپسر خواهرشه. این کار اشتباهه. خودشم اینو میدونه؛ ولی باعث نمیشه دست از خواستهش برداره. بکهیون آرزو میکرد که ای کاش کسی بود تا بهش هشدار بده که بعد از بدست آوردنش چقد اوضاع قراره پیچیده بشه...