• بکهیون
"فاک آره"
بکهیون نفسش و بیرون داد.
چانیول غرید و ترقوهاش و گاز گرفت:
"خودت داری ازم میخوای"
"آه! ...دقیقن؛ شروع کن"
بکهیون بدنش و به سمتش کشید و دست چانیول و محکم گرفت و با چشمای نیازمند بهش نگاه کرد.
"خدایا... چرا انقد هاتی لعنتی؟"
چانیول دوباره روی گردنش خم شد و شروع به کبود کردنش کرد. بکهیون سرش و به عقب خم کرد و دستاش و بالا برد و توی موهای چانیول فرو کرد.
"باید این سوال و جواب...؟ اوه! فاک.."
با فرو رفتن دوتا انگشت چانیول داخلش نالهی کشیدهای کرد و نتونست حرفش و ادامه بده. چانیول شروع به قیچی کردن انگشتاش و باز کردن بکهیون کرد.
"صدات و ازاد کن بک. تنها چیزی که از اون لبا باید خارج بشه صدای ناله و اسم منه"
چانیول حرکت انگشتاش و سریعتر کرد؛ برخورد انگشتاش با پروستاتش داشت بکهیون و به اوج میرسوند. همونطور که تند تند نفس میکشید دستاش و روی بازوهای چانیول گذاشت و عضلاتش و محکم فشرد.
"آره... عمیقتر... محکمتر... فقط... بس نکن"
کلمات و تند تند و بیفکر ادا میکرد.
چانیول خندید و آروم انگشت سوم و اضافه کرد. کشش دیوارش، درد و لذتی که همزمان حس میکرد بکهیون و به فضا میبرد.
"همش داری دور انگشتام تنگتر میشی بیبیبوی. به این زودی میخوای کام بشی؟"
بکهیون درمونده و تندتند سر تکون داد. چانیول شروع به مالیدن عضو کوچیک بکهیون کرد و لذت بیشتر باعث شد بکهیون جیغ بکشه و بدنش خیلی سخت روی تخت قوس بگیره.
"لعنتی خیلی بلندی.... میخوای بقیه بفهمن چه بیبیبوی گرسنهی کیری شدی الان، هان؟"
چانیول یکی از سینههای برامدهش و گاز گرفت و بکهیون سرش و توی بالشت فرو برد تا نالههاش و خفه کنه. چانیول خندید و انگشتاش و ازش خارج کرد. بکهیون بدون خجالت ار روی اعتراض نالید و حتا دستش و به سمت ورودیش برد ولی چانیول دستش و پس زد.
"چیشده بیبی؟... چی میخوای؟"
انگار ازینکه اذیتش کنه خوشش اومده بود.
"کمکم دارم به این فکر میفتم که داری لفتش میدی چون تا حالا یه پسر و نکردی و اینکه تجربه نداری تو رو نگران کرده"
بکهیون سعی کرد از روشای خودش استفاده کنه ولی نگاهی که چانیول بهش انداخت باعث شد آرزو کنه ای کاش هیچوقت همچین چیزی رو به زبون نمیآورد. چانیول باسنش و گرفت، کشیدش نزدیکتر و پاهاش و دور کمر خودش حلقه کرد. از صورت چانیول نمیتونست چیزی بخونه و این حتا نسبت به اتفاقی که قرار بود بیفته مشتاقترش میکرد. اون و زبون لعنتیش. چانیول دستش و به سمت کاندوم برد.
YOU ARE READING
ᥫ᭡Lawfully twisted
Fanfiction[تمام شده] "این فیکشن ترجمه شدهست" کسی که اون میخواد دوستپسر خواهرشه. این کار اشتباهه. خودشم اینو میدونه؛ ولی باعث نمیشه دست از خواستهش برداره. بکهیون آرزو میکرد که ای کاش کسی بود تا بهش هشدار بده که بعد از بدست آوردنش چقد اوضاع قراره پیچیده بشه...