43

547 122 80
                                    

بکهیون

"کدوم گوری بودی؟... داشتی سعی میکردی از شرمون خلاص شی مرد؟"

به محض اینکه وارد اتاق شد سهون بهش غر زد. جونگده روی تخت نشسته بود و داشت با دستبندش بازی می‌کرد.

"ببخشید. داشتم با چانیول حرف میزدم"

بکهیون جواب داد و لبه‌ی تخت نشست. سهون که مشغول لاک زدن ناخناش بود متوقف شد و به سمتش چرخید.

"چانیول؟ اومده بود اینجا؟"

"ممم"

جونگده‌ بلند شد:

"چرا؟ چی میخواست؟"

"میخواست حرف بزنه. فقط همین"

به نظر می‌رسید دوستاش متوجه شدن که دوست نداره راجبش حرف بزنه و چیز بیشتری ازش نپرسیدن.

"چرا دیگه اینو نمیندازی؟ همونی نیست که اون بهت داده؟"

جونگده‌ دستبند و به سمتش گرفت.

"همونه... درش آوردم چون عصبانی بودم"

دستبند و گرفت و دوباره توی دستش انداخت. ابروی جونگده بالا پرید.

"یعنی الان دیگه عصبانی نیستی؟"

"فکر نکنم قبلن هم بوده باشم. تو بلخره باهامون میای یا نه؟"

موضوع رو عوض کرد و جلوی کمدش ایستاد.

"یوری یه راهی پیدا کرد تا مجبورش کنه. انتخاب دیگه‌ای نداره"

سهون با خنده توضیح داد و بکهیون پوزخند زد. جونگده هر کاری که دوست‌دخترش ازش میخواست و انجام میداد و هرجایی میگفت میرفت. دیدن این روی دوستش خیلی جالب بود و هیچوقت قدیمی نمیشد. ازون اتفاق به بعد حتا رابطه‌شون از قبل هم قوی‌تر شده بود.

"تیونگ کجاست؟"

بکهیون توی لباساش دنبال چیزی برای پوشیدن گشت.

"داره از جونمیون دوری میکنه. فکر میکرد اون اینجاست برای همون گفت توی مهمونی می‌بینتمون"

بکهیون به سمت سهون برگشت:

"چرا؟"

"فکر کنم ربط به اتفاقی داره که دوشنبه افتاد. بهمون گفت که وقتی در حد مرگ مست کرده بوده اومده اینجا دنبالت ولی مثل اینکه تو توی کتابخونه مشغول بودی و تنها کسی که اینجا بوده جونمیون بوده؛ بقیه‌ش و برامون تعریف نکرد"

جونگده بجای سهون جوابش و داد.

"اوه، جونمیون اصلن بهم نگفت که اون اومده"

البته بعدش به این فکر کرد که کی تا حالا جونمیون بهش گفته که درنبودش کی اومده؟

"فکر میکنی همدیگه رو بوسیدن یا حتا بیشتر... با هم خوابیدن؟"

ᥫ᭡Lawfully twistedDonde viven las historias. Descúbrelo ahora