• چانیول
جونگین برای تقریبن پونزدهمین بار تکونش داد و چانیول بلخره چشماش و باز کرد.
"اوه ببین کی بلخره از بیدار شده. کمکم میخواستم روت آب سرد بریزم"
جونگین ایستاد و پردهها رو کنار زد. چانیول بخاطر نور چشماش و فشرد و بعد مالیدشون.
"اونوقت از پنجره پرتت میکردم بیرون"
"آره، از پنجرهی خونهی لعنتی خودم. تا کی برنامه داری اینجا چتر وا کنی؟"
الان یه هفته بود که توی اتاق مهمان خونهی جونگین میخوابید. به دلیلی که کاملن واضح بود. اون خونه حالا خیلی خالی به نظر میرسید و توش احساس تنهایی میکرد.
"میخوای بندازیم بیرون؟"
"سعی نکن خودت و مظلوم کنی. بهت گفتم بری با بکهیون حرف بزنی و همهچیز و حل کنی؛ اونوقت تو با بکهیون مست برگشتی و توی اتاقش رهاش کردی. بدون اینکه تا صبح صبر کنی و باهاش حرف بزنی! مگه تو شوالهی مخفیشی؟"
چانیول نفسش و بیرون داد. دیشب عجب شبی بود. وقتی از ییشینگ راجب پارتی شنیده بود و یاداوری اون عوضیای که توی خوابگاه دیده بود حسادتش جلوی فکر کردنش و گرفته بود و تنها کاری که کرده بود رانندگی توی اون موقع از شب به سمت محل مهمونی بود. چانیول دیشب درحد فاک نگران شده بود. بعد ازینکه از چند نفر پرسوجو کرده بود تونست بکهیون و توی حیاط پشتی پیدا کنه و اصلن از چیزی که دیده بود خوشش نیومده بود. بکهیون کاملن مست بین بازوهای اون پسر بود و اون پسر داشت توی گوشش یه چیزایی زمزمه کرد و به جاهایی دست میزد که فقط چانیول حق داشت دست بزنه. از دیدنشون حسابی عصبانی شد و پسر و با شدت از بکهیون دور کرد. بکهیونی که بین بازوهاش از حال رفته بود و براید استایل بلند کرد و به سمت ماشینش رفت. اگه میخواست صادق باشه اصلن حق چنین رفتاری رو نداشت ولی میدونست که بکهیون اینجور مواقع خیلی مطیع میشه و اجازه میده ازش سواستفاده بشه.
جلوی خوابگاه نگه داشت و بکهیون و به کمک جونمیون روی تختش گذاشت. با دیدن دستبند دور مچش، جایی که باید میبود، لبخند زد و تقریبن خم شد تا پیشونیش و ببوسه ولی وسط راه متوقف شد. به جونمیون گفت که چیزی بهش نگه و بعد اونجا رو ترک کرد. میدونست که بکهیون دیگه نمیخواد قیافهش و ببینه؛ برای همین میخواست مطمئن بشه که همچین اتفاقی نمیفته.
"حتا اگه بتونم شوالیهش هم باشم بازم خوبه. کیونگسو خونهست؟"
چانیول موضوع رو عوض کرد و خودش و روی تخت انداخت.
"نه، رفته دکتر تا خودش و چکآپ کنه"
"اوه، سه ماه به همین زودی گذشت؟"
درواقع کیونگسو بیماری استخوانی داشت ولی خیلی کم پیش میومد که راجبش حرف بزنن، برای همین چانیول این موضوع رو فراموش کرده بود. اون هر سه ماه یکبار چکآپ میشد و درکل چیز جدیای نبود چون بیماری تحت کنترل بود ولی گاهی وقتا هم پیش میومد که بخاطر کمردرد نمیتونست بره سرکار.
YOU ARE READING
ᥫ᭡Lawfully twisted
Fanfiction[تمام شده] "این فیکشن ترجمه شدهست" کسی که اون میخواد دوستپسر خواهرشه. این کار اشتباهه. خودشم اینو میدونه؛ ولی باعث نمیشه دست از خواستهش برداره. بکهیون آرزو میکرد که ای کاش کسی بود تا بهش هشدار بده که بعد از بدست آوردنش چقد اوضاع قراره پیچیده بشه...