25

809 154 49
                                    

چانیول

به بکهیون قول داده بود که درباره‌ی مسئله‌ی تجاوز اقدامی نکنه ولی غریزه‌ی وکیل بودنش مانعش شده بود و خودش و درحالی پیدا کرد که داشت درمورد اون مرد تحقیق میکرد. چیزی که پیدا کرد همزمان راضی‌کننده و آزاردهنده بود. فهمیده بود که اون مرد الان توی زندانه و به ده‌سال حبس محکوم شده. این اتفاق تازه افتاده بود و قسمت آزاردهنده‌ش این بود که اون بخاطر کاری که با بکهیون کرده بود توی زندان نبود. میتونست خیلی راحت پرونده رو باز کنه و به سالای حبسش اضافه کنه ولی بکهیون این و نمیخواست؛ پس چانیول فعلن بیخیالش شد. اونا تازه به هم برگشته بودن و چانیول حق دخالت کردن توی این مورد و به خودش نمیداد.

ییشینگ رشته‌ی افکارش و پاره کرد:

"تا حالا باهم خوابیدین؟"

"و دقیقن چرا باید اینو بهت بگم؟"

چانیول به صندلیش تکیه داد و از قهوه‌ش نوشید. توی تایم ناهار به دیدن کیونگسو توی محل کارش رفته بودن. چانیول امروز کار زیادی نداشت برای همین برای ناهار به کیونگسو و ییشینگ ملحق شده بود ولی جونگین سرش شلوغ بود و نتونسته بود بیاد.

"چون این فقط یه سواله و منطقیش اینه که بهم جواب بدی"

کیونگسو گفت:

"هیچکس این سوال و راجب تو و سهون نپرسید"

"چون لازم نبود. بخوام راستش و بگم، سهون ازم عصبانیه. اون یچیز بیشتر میخواد ولی من مانعش میشم. تولدش ماه دیگه‌س ولی لعنتی من تا حالا به همچین چیزی برنخورده بودم. بوسه‌هامون همیشه به تنش ختم میشه و مجبوریم یهویی دست نگه داریم و اونم قهر میکنه. میدونین خودداری توی این جور مواقع چقدر سخته؟"

چانیول خندید:

"من میدونم چه حسی داره"

چانیول سعی داشت با بکهیون آروم پیش بره و نمی‌تونست همینجوری یهویی بپره روش. اون حتا هنوز ازش نخواسته بود که باهاش قرار بذاره. ولی بزودی اینکار و میکرد. دلش می‌خواست خیلی بی‌نقص و رمانتیک انجامش بده. فقط امیدوار بود که توی این مدت بکهیون فکر نکنه چانیول رابطه‌شون و جدی نگرفته.

ییشینگ دوباره شروع کرد:

"تو دیگه چرا؟ هنوز ازش درخواست قرار نکردی؟"

کیونگسو چشماش و چرخوند:

"همه‌چیز که سکس نیست ییشینگ"

چانیول نتونست نفسش و بیرون نده‌:

"ببین کی داره اینو میگه. تو و جونگین توی اولین قرار سکس کردین"

چشمای کیونگسو گشاد شد:

"تو دیگه از کجا...."

"میدونی؛ جونگین همه‌چیز و به من میگه. یا حداقل میگفت. از وقتی ازدواج کردین هیچ گوهی بهم نمیگه و این چیز خوبیه. چون نشون میده بالغ شده، پس وقتی رفتی خونه سرش و نخور"

ᥫ᭡Lawfully twistedWo Geschichten leben. Entdecke jetzt