• چانیول
پلک زد. دوبار. مطمئنن شوخی بود. این زن از ناکجا آباد پیداش شده بود و نه تنها ادعا میکرد که خواهر متهمه بلکه میخواست بهشون کمک کنه؟
"گوش کن؛ من حتا نمیدونم کی شمارهی این اتاق و بهت داده و قضیه رو بهت گفته ولی میخوام که همین الان گورت و گم کنی چون کارای خیلی مهمتری دارم که باید باهاشون سروکله بزنم"
چانیول اخطار داد و دستش و پشت زن گذاشت تا به بیرون راهنماییش کنه.
"صبر کن!"
جونگ صدا زد و توجه همه دوباره به سمتش برگشت. یه عکس و کارت از توی کیفش بیرون کشید:
"ببین. این عکس خانوادگیمون و شناسناممه"
ابروهای چانیول توی هم رفت. این دیگه چه کوفتی بود؟
"مطمئنم که قبلن قیافهش و دیدی، پس خوب میشناسیش. الان میتونیم حرف بزنیم؟"
چانیول آه کشید:
"بیا دنبالم. برمیگردم"
روبه بقیه اعلام کرد و از در خارج شد. به کافهتریای بیمارستان رفتن و پشت یه میز خالی جا گرفتن.
"قهوه؟"
چانیول سوالش و نادیده گرفت:
"موضوع چه کوفتیه؟"
"مستقیم میخوای بری سر اصل مطلب. خوشم اومد؛ خیلیخب پس. من از یه خانوادهی ثروتمند نفرتانگیز خودخواه میام و..."
"بیخیال داستان غمانگیز خانوادگیت شو لطفن. میخوام بدونم دقیقن برای چی اینجایی"
"اوخ درد داشت. ببین. اگه بذاری بهت میگم. خانوادهی من همهکار از دستشون برمیاد. برادرم یه مدت درگیر پروندهی قلدری توی مدرسه بود ولی خانوادهم هربار راهی پیدا میکردن تا از مخمصه نجاتش بدن. همین پارسال بود که به تجاوز به دوستدختر قبلیش متهم شده بود. دختر خوبی که برادرم لیاقتش و نداشت. اونا با همدیگه کات کردن ولی مثل اینکه برادرم جی چول نمیتونست ولش کنه. دوستدخترش ازش شکایت کرد ولی با تهدید و پول دهنش و بستن"
منتظر واکنش به چانیول خیره شد ولی چیز خاصی گیرش نیومد.
"اینایی که گفتی چه ربطی به پروندهی ما داره؟"
"میخوام بگم که میدونم از دست خانوادهم چه کارایی برمیاد؛ ازونجایی که ظاهرن من یه زنم و صلاحیتش و ندارم برادرم قراره جانشین پدرم بشه. برای همین منم بیخیال شدم و وکالت خوندم. همیشه ازینکه اینجوری از زیر مشکلاتشون در میرن عصبی میشم و حتمن متوجه میشی که بعنوان یه وکیل تحملش چقدر برام سخته. اونا انقدر پول و نفوذ دارن که از پس من کاری برنیاد ولی دیگه خسته شدم. فایدهی وکیل بودن چیه وقتی بخوای طرف متهم و بگیری؟.. برای همین میخوام کمک کنم. چون میدونم که اونا مقصرن نه پدر تو. حالا، میذاری بهت کمک کنم؟"
YOU ARE READING
ᥫ᭡Lawfully twisted
Fanfiction[تمام شده] "این فیکشن ترجمه شدهست" کسی که اون میخواد دوستپسر خواهرشه. این کار اشتباهه. خودشم اینو میدونه؛ ولی باعث نمیشه دست از خواستهش برداره. بکهیون آرزو میکرد که ای کاش کسی بود تا بهش هشدار بده که بعد از بدست آوردنش چقد اوضاع قراره پیچیده بشه...