47

482 124 48
                                    

بکهیون

"داری میری سر کار؟"

جونمیون از پله‌های آپارتمان مشترکشون پایین اومد و پرسید. اون و جونمیون اجاره خونه رو با هم میدادن و با توجه به درآمدشون کار خیلی آسونی نبود. جونمیون درحالیکه منتظر تایید درخواست شغلش بود توی خواروبار فروشی مشغول بود و بکهیون بعنوان وکیل توی شرکت حقوقی جی‌کی کار میکرد. خیلی خوش‌شانس بود که یه توصیه‌ی نامه‌ی عالی از سمت دانشگاه گرفته بود و ظاهرن چون خیلی باهوش بود اونجا قبولش کرده بودن و نسبت به بقیه‌ جایگاه بالاتری داشت.

"هممم"

بکهیون جواب داد و درحالیکه نون تست و بین دندوناش نگه داشته بود کرواتش و مرتب میکرد.

"خدایا، موهات و ببین. در تعجبم که چطور تا حالا با وجود اون لونه‌ی پرنده بالای سرت اخراجت نکردن"

جونمیون موهای قهوه‌ایش و براش مرتب کردن و از روی پیشونیش کنار زد.

"حقیقتش دارم به این فکر میکنم که کچل کنم. اینکه بخوام هر روز مرتبشون کنم ازاردهندست"

"همه‌چی برای تو ازاردهنده‌ست. چرا ژل و امتحان نمیکنی؟ به پرستیژ شغلیت هم میاد"

"اوه نه خدایا، صبر و وقتش و ندارم"

بکهیون از تصور اینکه هر روز بشینه جلوی آیینه و موهاش و مرتب کنه لرزید. اگه بخاطر کارش نبود ترجیح میداد همونجوری با موهای بهم‌ریخته بره بیرون.

"تو دیگه کی هستی. من یکم دیر برمیگردم؛ میخواستی برگردی یکم خرید کن"

جونیمون کیف پولش و درآورد ولی بکهیون مانعش شد.

"لازم نیست جون"

"چرا هست. سری قبل تو پولش و دادی، حالا نوبت منه"

بکهیون فقط سعی داشت کمک کنه چون جونمیون به پولش احتیاج داشت و اون میتونست هزينه‌ی مایحتاج اولیه‌شون و بده ولی جونمیون اونجوری احساس سربار بودن میکرد و هیچوقت قبول نمیکرد.

"جدی میگم. مشکلی نیست؛ تا دیر نشه میرم دیگه"

لپ‌تاپش و برداشت و به سمت در رفت.

"صبر کن. قرصات و خوردی؟"

بکهیون آه کشید:

"نه. وقتی برسم شرکت میخورمشون"

جونمیون چیزی نگفت و فقط به سمت کابینت رفت. بطری کوچیکی که بکهیون ازش متنفر بود و درآورد و به سمتش گرفت.

"بخورش. میدونی که دکترت چی گفته"

"میخواستم وقتی برگشتم بخورمشون"

دروغ گفت.

"بکهیون"

"باشه"

دو تا قرص از توی بطری درآورد و توی دهنش گذاشت. تلخیش باعث شد ازینکه با آب نخوردتشون پشیمون بشه.

ᥫ᭡Lawfully twistedKde žijí příběhy. Začni objevovat