تمام زندگیم به دعوا میگذشت. بحث با تهیونگ، بحث با جین هیونگ، بحث با شوگا هیونگ و حتی گاهی بحث با بقیهی هیونگام. کور بودم اگه نمیدیدم من چقدر اونجا اضافی ام. کر بودم اگه نمیشنیدم هر روز دو تا هیونگم، انواع القاب رو بهم نسبت میدن. احمق بودم اگه خودمو با "نه، اونا حتما منو دوست دارن، فقط نشونش نمیدن" گول میزدم.
هر روز منو خردتر میکردن. هر روز بیشتر بهم توهین میکردن. هر روز پسم میزدن. هر روز منو بیشتر از این زندگیه لعنتی متنفر میکردن. (امیدوارم هیچکدومتون از زندگی در واقعیت متنفر نباشید)
برای بار n اُم تو افکارم غرق بودم که یکی در اتاقمو زد. از اونجایی که جین هیونگ، شوگا هیونگ و تهیونگ هیچوقت در نمیزدن، پس حتما یکی غیر از این سه تا بود.
جیمین از لای در، سرش رو داخل آورد.
±میخوایم بریم خرید، اگه میخوای بیای، تا پنج دیقه دیگه دم در باش.سرمو بلند کردم و سریع از جام بلند شدم. مگه میشد دلم نخواد برم خرید؟
✿کمی بعد، مرکز خرید:
_اول چی بخریم؟
-من یه دست کت و شلوار نو میخوام.
•منم یه قلاب ماهیگیری از طبقه پایین میگیرم.
*منم چند دست لباس میخوام.
چند گروه شدیم و هر کدوم، به مغازه و یا طبقه ای رفتیم.
من و تهیونگ با هم بودیم، جیمین و نامجون باهم. هوسوک و شوگا هیونگ باهم و جین هیونگ تنهایی.
تهیونگ مشغول انتخاب کت و شلوار بود و فروشنده ولی انگار دنبال انتخاب همسر میگشت. نمیدونستم چی کارش کنم، اون زن عوضی انگار درمورد همه چیزم کنجکاو بود و میخواست صحبتمون طولانی کنه.
&شما چه رنگی برای لباساتون میپسندید؟ رنگ مورد علاقتون چیه؟
+مشکی
&اوه، خیلی خوبه. حتما شخصیت محکم و با اعتماد به نفس و البته روح دردمندی دارید.
این چرت و پرتا چی بود میگفت؟ میخواست اینجوری صحبتمون رو طولانی کنه و منو بیشتر بشناسه؟
لبخند کوتاهی زدم و گفتم
+من برم ببینم همسرم لباسش رو عوض کرد یا نهاین رو گفتم و به سرعت به سمت تهیونگی که تو اتاق پُرُو بود، پرواز کردم. از پشت در بسته پرسیدم
+پرو کردی؟
-هنوز نه. بیرون منتظر باش وقتی تموم شد خودم میام.
اوکی ای گفتم و عقب تر ایستادم. همون موقع، اون خانم که انگار بدجور سمج و رو مخ تشریف داشت، دوباره نزدیکم شد.
&شما چرا کت و شلواری امتحان نمیکنید؟ ما تخفیف های ویژه ای داریم و حتی تا هفتاد درصد تخفیف میدیم.
ESTÁS LEYENDO
Lost memories ᵥₖₒₒₖ
Fanfic(فصل اول) هیچکس باورش نکرد، طوری که حتی خودش هم کم کم خودش رو گم کرد... اما دنیا در برابر یه مظلوم، ساکت نمیمونه و یه روز تقاصش رو از ظالم میگیره:) ••••••••••••••••••••••••• (فصل دوم) -جونگ کوک؟؟؟ +اشتباه گرفتی. -اما تو خیلی شبیه اونی. +جونگ ک...