Part 8: دیگه نتونستم

2.4K 269 30
                                    

یه ماه گذشت، اما...برخلاف پیش بینی اون شیش نفر، جونگ کوک نه تنها بهتر نشده بود؛ بلکه، بدتر هم شده بود !

خودزنی
هزیون
بی خوابی
گریه های بی پایان
عکس العمل های بیش از حد
حمله های عصبی
قصد خودکشی
کم حرفی
گوشه گیری

و...

همه‌ی اینها، فقط بخشی از دردی بود که جونگ کوک داشت میکشید و اعضا هم با اون.

روانشناس ها و روانپزشک ها هم حتی دیگه از درمان اون، ناتوان شده بودن.

تا اینکه یه شب...جونگ کوک همراه هیونگاش بعد از پنج سال، بیرون رفته بود.

اما کی میدونست قصد واقعی جونگ کوک، از بیرون رفتن چیه؟

جیمین به جونگ کوک نگاه کرد که یه هودی مشکی و کلاه کپ مشکی داشت. شلوارش هم ست اونا بود. اما چهرش همچنان توشون میدرخشید، البته اگه غم توی نگاهش رو فاکتور بگیریم.

±کوکی، چی میخوای بخری؟

جونگ کوک نگاهش رو از روبروش گرفت و به جیمینی که باهاش هم قدم بود، داد.
+هیچی...

هوسوک سری تکون داد و با لبخند نزدیکش شد.
_میخوای چند دست لباس بخریم؟

جونگ کوک سری به معنای منفی تکون داد.
+نیازی بهشون ندارم...

جین نزدیک جونگ کوک رفت و دستش رو، روی شونه‌ی اون گذاشت.
•یادته وقتی نوجوون بودی چقدر دلت یه ماشین مدل بالا میخواست؟ نظرت چیه بریم گالری ماشین شوگا؟ اونجا چند تا ماشین جدید آوردیم، میتونی هر کدوم رو خواستی برداری جونگ کوکا.

جونگ کوک شونش رو تکونی داد تا از زیر دست جین بیرون بکشه. جینی که سالها بعد از اون تصادف، از لمس جونگکوک خودداری کرده بود.
+دیگه از ماشینا بدم میاد.

جین و شوگا نگاهی باهم رد و بدل کردن. چرا جونگ کوک اینقدر تغییر کرده بود؟

تهیونگ همون لحظه چشمش به یه گلفروشی افتاد.
-هی بچه ها، بیاید بریم گلفروشی.

جونگ کوک اخمی کرد.
+شما برید، من همینجا منتظرتون میمونم.

همه با چشمای گرد شده به جونگ کوک نگاه کردن. اون همون کسی نبود که هر روز با عشق و علاقه به پرورش و فروش گلهاش میپرداخت؟ پس چرا الان با انزجار میخواست از گلفروشی ها دوری کنه؟

تهیونگ به سمت جونگ کوک رفت و بازوش رو گرفت.
-کوک تو چِت شده؟ تو که عاشق بیرون اومدن با ما بودی. تو عاشق ماشین بودی و آرزو داشتی پولاتو جمع کنی تا یه ماشین بخری. تو که قبلا یه گلفروشی داشتی. تو عاشق خرید لباس بودی. الان چِت شده؟ چرا از همه چیز و همه کس میخوای دوری کنی؟ یادته چقدر دنبال توجه جین هیونگ، شوگا هیونگ و عاشق کردن من بودی؟ پس چرا الان...

Lost memories ᵥₖₒₒₖDonde viven las historias. Descúbrelo ahora