دو روز بعد، وقتی داشتم تو اتاقم نقاشی میکشیدم، تهیونگ اومد و قبول کرد بچه دار شیم.
-فقط به شرط اینکه، تمام کاراش با تو باشه. من حوصله بچه داری ندارم.
سریع قبول کردم و تهیونگ رو خواستم بغل کنم که مانعم شد. هیچوقت نمیزاشت بغلش کنم.
-دیگه خودتو لوس نکن.
.
.
.کاراشو انجام دادیم و قرار شد تا نه ماه دیگه، ما بچه های خودمون رو با همون روش رحم اجاره ای داشته باشیم. آخ، از طرفی خوشحال بودم که زن نیستم و نیاز نیست خودم نه ماه بچه رو حمل کنم، از طرفی هم دلم میخواست بچه رو خودم به دنیا بیارم و این خیلی عجیب بود.
اونا دو تا دوقلوی پسر بودن.
_امروز نوبت کیه ظرفا رو بشوره؟
*جونگ کوک !!!
+چی؟ من؟ مگه امروز چهار شنبه اس؟
×نه پس، میخوای بدم همسایه بیاد؟ دِ برو دیگه.
آهی کشیدم و بلند شدم. آخه کی رو دیدید با خوشحالی بره ظرف شستن؟ اونم بعد از یه روز کاریه خسته کننده.
وقتی ظرفا رو شستم، از آشپزخونه زدم بیرون. تهیونگ و جیمین هیونگ حسابی داشتن باهم میخندیدن. لبخندی زدم و کنار تهیونگ نشستم.
+جیمین هیونگ، کِی برگشتی؟
±همین ده دیقه پیش.
+اوه هیونگ، امروز شیفتت خوب بود؟
±اگه اون یه فوتی رو فاکتور بگیریم، خوب بود.
+اوه، چند سالش بود؟
±همسن و سالا تو بود. البته، خوشگلتر.
هیونگ خندید و منم لبخند زدم. اما تهیونگ، خیلی انگار براش خنده دار بود که اونجور داشت قهقهه میزد. گفته بودم نقطه ضعف من، لبخند ها و خنده های تهیونگن؟ دلیلش مهم نبود؛ مهم این بود، اون بخنده.
هوسوک هیونگ همون لحظه با اخم گفت
_هر هر هر، دور از جون جونگ کوک. بعدشم، مگه از جونگ کوک قشنگتر هم هست؟±یه قورباغه رو بیاری اینجا کنارش وایسه، میفهمی قشنگتر از جونگ کوک چقدر هست !
دوباره همشون به جز من و دو حامی همیشگیم(هوسوک و نامجون) خندیدن.
تهیونگ یه لایک به جیمین هیونگ نشون داد و با خنده کمی دست زد.
لبخندی زدم. باز هم من، محو اون خنده ها بودم و نمیتونستم به علتشون توجه کنم.
اما، نامجون هیونگ این بار کوتاه نیومد.
*شما خجالت نمیکشید؟ مگه بچه اید که اینطور چرت و پرت میگید و بعد میخندید؟•این هفته کی قرار بود فیلم انتخاب کنه؟
_من...
خیلی خوب و طبیعی بحث رو عوض کردن. منم شکایتی نداشتم، چون از همون اول من با دیدن خنده های تهیونگ، حرفای جیمین هیونگ رو به کل، فراموش کرده بودم.
YOU ARE READING
Lost memories ᵥₖₒₒₖ
Fanfiction(فصل اول) هیچکس باورش نکرد، طوری که حتی خودش هم کم کم خودش رو گم کرد... اما دنیا در برابر یه مظلوم، ساکت نمیمونه و یه روز تقاصش رو از ظالم میگیره:) ••••••••••••••••••••••••• (فصل دوم) -جونگ کوک؟؟؟ +اشتباه گرفتی. -اما تو خیلی شبیه اونی. +جونگ ک...