+هیونگ لطفا مراقب تهکوک باشید.
_برو خیالت راحت کوکی.جونگ کوک لبخند قددرانی به هوسوک زد و از در خارج شد. باید به گلفروشی میرفت.
تهکوک نگاهی به هوسوک کرد.
~آپا...لفت کجا؟ (آپا...رفت کجا؟)_رفت سر کار.
تهکوک کمی به هوسوک نگاه کرد.
~عمو...دوستت...دالم. (عمو...دوستت...دارم.)هوسوک ذوق زده از حرف تهکوک اونو محکم بغل کرد و با خنده و هیجان گفت
_منم دوستت دارمممممم.
تهکوک خندید و تو آغوش عموش آروم گرفت.کمی بعد صدای ضعیفی اومد.
~عمو جین...آپا دوست نداله.(عمو جین...آپا رو دوست نداره.)هوسوک با این حرف تهکوک، قیافه غمگینی گرفت.
_چرا اینجوری میگی تهکوکی؟~آپا گفت...عمو جین...دوستم...نداله.(آپا گفت...عمو جین...دوستم...نداره.)
هوسوک با لبخند غمگینی گفت
_عمو جین آپات رو خیلی دوست داره تهکوکی. اون فقط بلد نیست درست رفتار کنه.~آپا، نالاحته...میگه...دوستم ندالن.(آپا، ناراحته...میگه...دوستم ندارن.)
هوسوک به راحتی میتونست غم این پسر بچهی سه ساله رو از صدای بغض دارش تشخیص بده. اما چرا اونا نمیتونستن غم چشمای جونگ کوک رو بخونن؟ اینقدر سخت بود؟ مگه اون چه گناهی داشت؟
.
.
.جونگ کوک آهی کشید. دوباره باید وارد اون خونه میشد. دوباره باید طعنه های هیونگاش رو گوش میکرد. دوباره باید به تهیونگ و عشقش به جیمین نگاه میکرد و هیچی نمیگفت. دوباره باید...
زنگ در رو زد. جین با همون نگاه خنثی در رو باز کرد و درست مثل همیشه، بدون هیچ حرفی، از جلوی در کنار رفت، تا جونگ کوک وارد خونه بشه.
×کدوم گوری بودی؟؟
با صدای داد شوگا، سرش رو میندازه پایین و آروم میگه
+کارم یه کم طول کشید...×یه کم؟؟؟ تو به چهار ساعت تاخیر میگی یه کـــــــــــــم؟؟
با صدای فریاد مجدد شوگا، آب دهنش رو قورت داد.
+رفتم یه کم قدم بزنم...×ساعت دوازده شب وقت قدم زدنه؟؟
جین پوزخند صداداری میزنه.
•نترس بگو با کی رابطه داری، ما دیگه عادت کردیم به گندکاریات.•••jungkook's pov•••
نگاه بهت زدم رو بهشون دادم. داشتن واسه خودشون چی میبریدن و میدوختن؟ من بعد از کارم، فقط یه کم اعصابم خراب بود و تو یه کافه نشستم و بعد هم یه کم تو خیابونا قدم زدم. این جرم بود؟؟
+مگه من یه دخترم که باهام اینجوری رفتار میکنید؟ من یه مرد بالغم و میتونم از خودم محافظت کنم...
ŞİMDİ OKUDUĞUN
Lost memories ᵥₖₒₒₖ
Hayran Kurgu(فصل اول) هیچکس باورش نکرد، طوری که حتی خودش هم کم کم خودش رو گم کرد... اما دنیا در برابر یه مظلوم، ساکت نمیمونه و یه روز تقاصش رو از ظالم میگیره:) ••••••••••••••••••••••••• (فصل دوم) -جونگ کوک؟؟؟ +اشتباه گرفتی. -اما تو خیلی شبیه اونی. +جونگ ک...