•••MOONVKJM's pov•••
•اما چطور؟؟
*نمیدونم، هر چی هست نباید بفهمه پنج سال تموم...!
_امکان نداره، اون مطمئنا اون پنج سال رو هنوز به یاد نیاورده.
-از اول تا آخر باید بفهمه.
×خفه شو تهیونگ، اون نابود میشه.
-یعنی اینقدر ضعیفه؟
تهیونگ با پوزخندی گفت و بعد با خونسردی تمام قهوش رو نوشید.تا نامجون خواست جوابش رو بده، جونگ کوک به همراه تهجون از پله ها پایین اومد.
حالش؟ حالش اصلا تعریفی نداشت؛ اینو میشد از گودی زیر چشمام و قرمزی چشمای غمگینش، فهمید.
در سکوت کامل، بدون اینکه سرش رو بلند کنه از کنارشون رد شد و به سمت حمام رفت تا تهجون رو حمام کنه.
تهیونگ و جیمین نگاهی باهم رد و بدل کردن.
جیمین تهیونگ رو متقاعد کرده بود که اون پنج سال رو به یاد جونگ کوک نیارن و تهیونگم فعلا قبول کرده بود؛ چون، میدونست یه روز خود جونگ کوک به یاد میاره، ولی اگه خودش باعثش میشد؛ همه اونو مقصر اون پنج سال حتی میکردن.
±تهیونگ، وقتش نیست؟
-خودم میگم، تو هیچی نگو.تهیونگ نگاهش رو به بقیه داد.
-خب...یه موضوع هست که باید بهتون بگیم. فقط قبلش، لطفا سر و صدا نکنید و فقط در سکوت گوش بدید.×باز چه گندی بالا آوردید؟
-خب...راستش من و جیمین...
±ما تو رابطه ایم.
همه خنثی بهشون خیره شدن. ویمین با تعجب به هیونگاشون نگاه کردن.
±نمیخواید چیزی بگید؟•فکر کردید ما خریم نفهمیم شما چطور با نگاهتون برای هم قلب پرتاب میکنید؟
×و تهجون بچهی شماست، نه؟
ویمین با چشمای گرد شده به یونگی نگاه کردن.
-شما...از کجا میدونید؟_خیلی ساده اس، تهکوک در نهایت شباهت به جونگ کوکه، ولی تهجون هیچ شباهتی بهش نداره. به علاوه، تهیونگ فقط تهجون رو مورد عنایت خودش قرار میده و هیچ کاری با تهکوک نداره. چشمای تهجون هم کاملا شبیه جیمینه. از این واضحتر؟
جیمین با تعجب پرسید
±جونگ کوک هم میدونه؟؟؟×به نظرت اگه میدونست، اینطور راحت بزرگش میکرد؟
-پس خودتون بهش بگید.
•این گندیه که خودتون زدید، خودتون هم باید جمعش کنید.
*میخواید جونگ کوک رو از اینی که هست داغونتر کنید؟ نمیبینید چقدر با یادآوری خاطراتش داره زجر میکشه؟ اگه از خیانت تهیونگ و حقیقت تهجون هم باخبر بشه، دیگه هیچی ازش نمیمونه...!
±اما ما دیگه نمیتونیم بدون تهجون زندگی کنیم.
-از اول تا آخر، تهجون بچهی ماست و باید پیش ما باشه و جونگ کوک هم باید قبول کنه من مال اون نیستم.
BẠN ĐANG ĐỌC
Lost memories ᵥₖₒₒₖ
Fanfiction(فصل اول) هیچکس باورش نکرد، طوری که حتی خودش هم کم کم خودش رو گم کرد... اما دنیا در برابر یه مظلوم، ساکت نمیمونه و یه روز تقاصش رو از ظالم میگیره:) ••••••••••••••••••••••••• (فصل دوم) -جونگ کوک؟؟؟ +اشتباه گرفتی. -اما تو خیلی شبیه اونی. +جونگ ک...