سلام عزیزان، خیلییی ببخشید که این مدت نبودم🥲
خیلی سرم شلوغ بود بابت کنکور...الانم هم عین چی استرس دارم واسه نتیجش🗿
خلاصه که ببخشید اصلا نتونستم بنویسم و ممنون که منتظر موندید و بدقولی های منو تحمل کردید🥲❤...لطفا حرفایی که پایین نوشتم رو بخونید.⛔درمورد ادامه بوک:
تا فصل دوم میخواستم ورژن سداند رو هم بذارم و کوک رو بکشم، ولی بعدش پشیمون شدم و گفتم کوک رو نمیکشم.
بعدش، خیر سرم تا قبل از توقف برای امتحانام میخواستم چند نفر از شخصیت ها رو بکشم، یعنی:
یوگیوم
آیو
جیمین
پدر واقعی جونگ کوک
پدر قلابی جونگ کوک و برادر قلابیشولی الان چی؟ تا همین پارت قبل میخواستم دیگه حداقل جیمین رو بکشم که...
به درخواست اکثر ریدرا، دیگه کسی نمیمیره... پس با خیال راحت بخونید(هرچند من خودم دوست داشتم بمیره و الان خیالم راحت نیس🗿😂)خیالتون راحت، دیگه کسی رو نمیکشم... ولی اینو بدونید، کسی مثل جیمین قابل بخشش نیست، پس هیچوقت قرار نیست رابطش رو با کوک درست کنم... و اینکه، چند تا از سناریوهایی که قبلا تو ذهنم داشتم رو مجبور شدم تغییر بدم. در نتیجه، ممکنه چند تا از اتفاقایی که قبلا براتون تو کامنتا یا تو پیوی تلگرام اسپویل کردم، رخ نده و یا با تغییرات رخ بده.
خب، بریم برای ادامه:)
___________________
یادآوری علامت های مکالمه:
جونگ کوک +
تهیونگ -
یونگی ~
جین •
آیو ♡
جیمین ±
نامجون *
هوسوک _•••MOONVKJM's pov•••
+راه بیفتین احمقا.
جونگ کوک حسابی تو نقشش فرو رفته بود و هیچکس نمیتونست لذتی که از این بازیگری میبرد رو انکار کنه. لباس نگهبانا و کلاه سطلی ای که چشما و کمی از بینیش رو پوشش داده بود، مانع از شناساییش میشد و جوری داشت رفتار میکرد که انگار اون واقعا یکی از اون نگهباناست و اعضا رو حین فرار شکار کرده و حالا داره به زندانشون برمیگردونه.
تو همین حین که جونگ کوک با تفنگی _و البته با لذت بی حد و حسابی_ داشت اعضا رو به سمتی که زندان بود _اما در واقع راه فرار بود_ هدایت میکرد، اون چهار نفر هم در حالی که تو دلشون داشتن فحش نثار شیطنتای رو مخ جونگ کوک میکردن و تو خیالشون اون رو زیر کتک میگرفتن، با سرهایی پایین جلوتر از جونگ کوک به راهشون ادامه میدادن.
سه تا از نگهبانا که داشتن کشیک میدادن، با دیدن نگهبان غریبه ای که یه تنه چهارتا اسیر به دست داشت و کمی هم لنگ میزد، از حرکت ایستادن. کسی که وسط بود و به ظاهر رئیس اون دو نفر دیگه بود، جلوتر اومد و ابرویی بالا انداخت و بعد با لهجهٔ آمریکاییش شروع به حرف زدن کرد
: تو تازه واردی؟جونگ کوک که به لطف یوگیوم چند سالی رو مشغول یاد گرفتن زبان انگلیسی بود، جواب مرد رو داد؛ البته، با صدایی که از عمد بم تر کرده بود تا مثلا شناخته شدنش سختتر بشه.
YOU ARE READING
Lost memories ᵥₖₒₒₖ
Fanfiction(فصل اول) هیچکس باورش نکرد، طوری که حتی خودش هم کم کم خودش رو گم کرد... اما دنیا در برابر یه مظلوم، ساکت نمیمونه و یه روز تقاصش رو از ظالم میگیره:) ••••••••••••••••••••••••• (فصل دوم) -جونگ کوک؟؟؟ +اشتباه گرفتی. -اما تو خیلی شبیه اونی. +جونگ ک...