•••Taehyung's pov•••
خون...
خون...
خون...
اما...این خون کی بود که اینجوری کف خیابونو پوشونده بود؟صدای جیغ ها و فریادهای متعدد جین و جیمین آزارم میدن. چرا اینقدر فریاد میزنن؟ مگه چی شده؟
انگار دور چیزی نشستن و دارن جیغ و داد میکنن. پاهامو سعی میکنم تکون بدم تا ببینم چه خبر شده...اما چرا نمیتونم؟
به هر سختی ای که بود، به طرفشون میرم تا ببینم چی شده...
جونگ کوک کف زمین خوابیده. خب اینکه چیزی نیست همه میخوابن، اما چرا جیمین و جین اینقدر دارن تکونش میدن؟به ماشینی نگاه میکنم که به سرعت از کنارم رد شد. همونی بود که داشت به سمت جونگ کوک میرفت؟
راستی جونگ کوک چرا وقتی ماشین بهش رسید یهو رو زمین خوابش برد؟ شاید خیلی خسته بوده...
نزدیکتر شدم. هیونگای دیگم رو هم دیدم که اومدن و دارن با بهت به جونگ کوک نگاه میکنن. چرا اینقدر خشکشون زده؟ مگه جونگ کوک مثل همیشه نخوابیده؟ فقط چون زیادی خسته بوده، وسط خیابون خوابش گرفته، نه؟
با پاهایی که انگار وزنه بهشون وصل کردن، به سمت جونگکوک خودمو میکشونم. هر چی نزدیکتر میشم، قلبم بیشتر درد میگیره. اما چرا؟
•••MOONVKJM's pov•••
همه چیز خیلی سریع اتفاق افتاد...جونگ کوک غرق در خون، روی آسفالت افتاده بود.
جین و جیمین سریع به سمت جونگ کوک رفتن و با تمام توانشون صداش زدن.
±لعنتی نـــــــــــــــــــه، جونگ کوکـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
•جونگ کوککککک، جونگ کوک عزیزم بلند شوووووو.با صدای فریاد هاشون، بقیه اعضا هم به سرعت از خونه بیرون اومدن.
هوسوک با دیدن جونگ کوک به سمتش دوید و فریاد زد
_جونگ کوکـــــــــــــــــــــــــــ !!!!!!همه دورش جمع شده بودن و تند تند تکونش میدادن و صداش میکردن. اما دریغ از یه واکنش از سمت جونگ کوک...
نامجون سریع به اورژانس زنگ زد. این وسط، فقط تهیونگ بود که هنوز با ناباوری، بالای سرشون ایستاده بود.
×چرا خون سرش بند نمیااااااادددددد
شوگا با گریه و شوکه فریاد میزنه که جو بیشتر متشنج میشه.
تهیونگ بالاخره پاهای کرخت شدش رو دوباره به حرکت درمیاره و با ناباوری به جونگ کوک خیره میشه. آروم روی زمین میشینه و به جسم غرق در خونش نگاه میکنه.
صورتش با خونی که از سرش جاری بود رنگی شده بود. لباسش که قبلا از شدت ضربه های شلاق تهیونگ و شوگا پاره شده بود، کاملا خونی و داغونه. دستایی که خود تهیونگ سوزونده بود رو با دست خودش بالا آورد. چرا همشون دوباره خونی شده بودن؟
YOU ARE READING
Lost memories ᵥₖₒₒₖ
Fanfiction(فصل اول) هیچکس باورش نکرد، طوری که حتی خودش هم کم کم خودش رو گم کرد... اما دنیا در برابر یه مظلوم، ساکت نمیمونه و یه روز تقاصش رو از ظالم میگیره:) ••••••••••••••••••••••••• (فصل دوم) -جونگ کوک؟؟؟ +اشتباه گرفتی. -اما تو خیلی شبیه اونی. +جونگ ک...