༺سئول_مخفیگاه باند کیم༻
×چی شد؟
*همه چیز طبق نقشه داره انجام میشه هیونگ. فقط محموله های روسیه موندن که تا چند دیقه دیگه ترتیبشون رو میدیم.شوگا سری تکون داد و دوباره سیگارش رو به لباش نزدیک کرد.
×به جیمین بگو زودتر اطلاعات اون عوضیا رو برام بفرسته. میخوام بدونم کی رو باید زنده به گور کنم.*باشه هیونگ.
×در ضمن، بگو اطلاعات اون عوضی ای که باعث شد محمولهی قبلی هم از دست بدیم رو گیر بیاره.
.
.
.༺سئول_مرکز شهر༻
مشغول تمرین بود. این مدت حسابی خودش رو برای ماموریت های جدید آماده کرده بود. این بار قرار بود یه باند فوق العاده قدرتمند به اسم باند کیم رو هدف قرار بدن. نباید شکست میخورد. شکست تو این عملیات خسارات زیادی داره و حتی ممکنه تو این عملیات، مجبور شه از جونش مایه بزاره...
حولش رو برداشت و صورتش رو باهاش خشک کردـ اون باید حسابی ورزیده میموند تا تو عملیات ها کم نیاره. رئیسش بهش گفته بود ماموریت بعدی امشبه و اون حسابی خودشو آماده کرده بود.
ماموریتی که باند کیم که به باند "شیش اژدهای سیاه" معروفه رو گیر بندازه. این باند اونقدر خطرناک بود که تقریبا هیچ پلیسی جرات رویارویی باهاشون رو نداشت، چون میدونستن دیگه راه برگشتی نیست. بارها خبرایی مربوط به سرنوشت پلیسای بدبختی که دیگه برنگشتن رو شنیده بود...اما اون یه پلیس معمولی نبود. اون رئیس پلیس و افسر ارشد سئول بود و این جایگاه رو اصلا آسون کسب نکرده بود.
جونگ کوک بارها از طرف رئیس جمهور و وزیر دفاع ملی، نشان دریافت کرده بود و ازش تقدیر شده بود. اون سالها به عنوان مامور مخفی جاسوسی هایی سخت و پر خطر تو کشورهای خارجی انجام داده بود. اون تو حل خیلی از معماهای نه تنها فقط کره، بلکه تو سطح آسیا همکاری کرده بود.
پس، قاعدتا این ماموریت چیزی نبود که بتونه اونو بترسونه...
.
.
.-انتقامتو میگیرم جونگ کوک...من اون عوضی ای که تو رو ازمون گرفت رو با دستای خودم سلاخی میکنم.
•آقای خطرناک، بهتره بیای بریم بیرون تا شوگا هممون رو خوراک سگاش نکرده.
-میشه یه امشب رو من استعفا بدم؟
•نمیشه مو قشنگ، حالا پاشو گورتو بردار و بیا دنبالم.
-گورمو بردارم؟
•خفه شو و بیا دنبالم.از وقتی جونگ کوک رفته بود، جین اونقدر تغییر کرده بود که امکان نداشت بخواد حرفی بزنه و توش فحش نباشه، بخواد کاری کنه و یاد دونسنگش نیفته، بخواد بخوابه و آرامش بگیره...اون خیلی فرق کرده بود...خیلی...
ESTÁS LEYENDO
Lost memories ᵥₖₒₒₖ
Fanfic(فصل اول) هیچکس باورش نکرد، طوری که حتی خودش هم کم کم خودش رو گم کرد... اما دنیا در برابر یه مظلوم، ساکت نمیمونه و یه روز تقاصش رو از ظالم میگیره:) ••••••••••••••••••••••••• (فصل دوم) -جونگ کوک؟؟؟ +اشتباه گرفتی. -اما تو خیلی شبیه اونی. +جونگ ک...