°جریان برمیگرده به اون پنج سال...
+کدوم پنج سال؟
اون وو پوزخندی زد. میخواست همه چیز رو، روی آب بریزه که تهیونگ از پشت سر جونگ کوک، رو به اون وو علامت بریدن گلو با چاقو توسط دستش رو نشون داد. اون وو آب دهنش رو قورت داد و سعی کرد تا حد امکان، کامل اما سربسته توضیح بده تا نه تهیونگ اونو بکشه و نه جونگ کوک.
°تو به خاطر تصادفت یادت نمیاد، اما تو پنج سال اسیر بودی.
جونگ کوک با تعجب نگاه وات د فاکی به اون وو کرد.
+چی میگی؟°تو پنج سال توسط من و دو نفر دیگه...شکنجه شدی...!
جونگ کوک با چشمای گرد شده به اون وو خیره شد.
+چرا داری چرت و پرت میگی؟؟°از هیونگات بپرس. اونا همشون خیلی خوب به یاد دارن.
جونگ کوک. نگاهش رو به اعضا که پشت سرش بودن داد و منتظر نگاهشون کرد.
•بعدا دربارش حرف میزنیم کوک، الان رو بازجوییت تمرکز کن.جونگ کوک اخم پررنگی کرد و علی رغم میلش، به سمت اون وو برگشت.
+بنال.°تو اون پنج سال، هر بلایی که میشد سرت آوردیم. بدترین جهنم رو برات ساختیم و تو رو توش حل کردیم. من نسبت به اون دو نفر، هیچ کاره بودم. اونا دستور میدادن و من اجرا میکردم. اونا...ازت متنفر بودن !
+چرا؟؟
°حتی منم نمیدونم. فقط میدونم...اونا الان فقط دنبال مرگ تو ان.
+برای چی؟ اصلا اونا کی ان؟
°هیچکس از هویت اصلیشون خبر نداره. اونا مثل سایه های نقاب داری ان که فقط تو تاریکی ظهور میکنن و همه رو با خودشون به جهنم تاریکشون میکشن. اونا حتی رئیس جمهور آمریکا رو هم تحت کنترل خودشون دارن.
هر هفت نفر با تعجب به اون وو خیره شدن. مگه اینا کی بودن که...
°قدرت اونا از کشور های آمریکا، روسیه، فرانسه، انگلیس و آلمان سرچشمه میگیره. اونا به همه جا و همه چیز نفوذ دارن. هیچکـس جلودارشون نیست و هیچکـس نمیتونه پیداشون کنه.
+چی ازشون میدونی؟
°اونا خود شیطانن !
+چرل دنبال منن؟
°اونا یه ردیاب تو قلبت کار گذاشتن.
اعضا از قبل میدونستن و تعجب نکردن، اما جونگ کوک...اون با اخم و تعجب به اون وو خیره بود.
+هیچ معلوم هست چی میگی؟°سال دومی که اونجا بودی، تمام دکترای ماهر رو از آمریکا و اروپا جمع کردن تا اون رو تو قلبت کار بذارن. اون تا وقتی که قلبت بتپه، فعاله. ولی...
+ولی چی؟؟
°اون فقط یه ردیاب نیست...
این بار، همه شوک زده بهش خیره شدن. تهیونگ به سرعت از جاش بلند شد و به سمتش رفت.
-منظورت چیه؟؟
YOU ARE READING
Lost memories ᵥₖₒₒₖ
Fanfiction(فصل اول) هیچکس باورش نکرد، طوری که حتی خودش هم کم کم خودش رو گم کرد... اما دنیا در برابر یه مظلوم، ساکت نمیمونه و یه روز تقاصش رو از ظالم میگیره:) ••••••••••••••••••••••••• (فصل دوم) -جونگ کوک؟؟؟ +اشتباه گرفتی. -اما تو خیلی شبیه اونی. +جونگ ک...