با شنیدن صدای زنگ موبایلش، از جاش بلند شد و به سمت گوشیش رفت. با دیدن اسم مینگیو، لبخندی روی لباش شکوفه زد و تماس رو وصل کرد.
+بله؟~تو خجالت نمیکشی احمق؟!
+چی شده هیونگ؟
~تو میخوای تنهایی بری جاسوسی باند هان؟؟؟
+این شایعات چیه؟؟
~خفه شو جئون، من و یوگیوم هیونگ داریم میام اونجا، وای به حالت اونجا نباشی !!
تماس قطع شد و جونگ کوک کلافه آهی کشید. اگه مینگیو و یوگیوم چیزی میخواستن، محالِ ممکن بود ازش دست بکشن. تو تمام این شیش سال، اون دو تا براش از هر برادری، بیشتر در حقش برادری کردن.
هیونگ هایی که فقط چند ماه ازش بزرگ تر بودن، ولی باز هیونگاش بودن !
کلافه سر جاش نشست و تو ذهنش دنبال دلایل منطقی ای میگشت که اونا رو قانع کنه تا دست از سرش بردارن، به پنج دقیقه نکشیده بود که صدای زنگ در بلند شد. آب دهنش رو قورت داد و به سمت در رفت. آروم در رو باز کرد که با چهره های عصبانیه یوگیوم و مینگیو مواجه شد. لبخند پر استرسی زد و در رو کامل باز کرد.
+بیاید داخل بچه ها...مینگیو و یوگیوم با خشم وارد خونهی جونگ کوک شدن.
مینگیو همونطور که روی کاناپه مینشست گفت~یه دلیل فقط برام بیار که چرا من نباید همین جا بکشمت؟ تو که قصد خودکشی داری دیگه چرا میخوای تا پیش هان بری، بگو خودم کارتو تموم کنم دیگه !
✦جونگ کوک اینو از اون کلهی پوکت بیرون کن که بری تو دل شیر. کم تو دشمن داری بچه؟ همین حالاشم بیشتر خلافکار از دستت آسی ان و دنبال یه فرصتن تا سرتو بکنن زیر آب، بعد تو میخوای بری پیش اون چلغوز چه غلطی کنی؟؟
جونگ کوک نگاهش رو به زمین دوخت.
+بحث خواهر کوچیکم وسطه.~به اون چه ربطی داره وقتی اصلا زنده نیست؟؟ باز داری بهونه میکنی؟؟؟
+اون متهم همیشگیمون...
✦کدوم؟
+همون جانگ یورا.
✦آها، خب که چی؟
+اون درمورد خواهرم میدونست و تمام مشخصاتی که داد، فقظ میتونست مال یونجین باشه !
مینگیو و یوگیوم نگاهی به هم کردن.
~این عقلش رو از دست داده.
✦دیگه امیدی بهش نیست.
~فرماندمون کله کچی شد رفت.جونگ کوک هوفی کشید و چشماشو تو حدقه چرخوند.
+میزارید تعریف کنم یا نه؟
✦بگو بچه.+اون گفت یه نفره که از خواهر بیشتر دوستش داره و... بعد منم که باید تمام اطلاعاتو ازش میگرفتم تا بازجوییم کامل شه؛ نشستم همه حرفاشو گوش کردم.
BẠN ĐANG ĐỌC
Lost memories ᵥₖₒₒₖ
Fanfiction(فصل اول) هیچکس باورش نکرد، طوری که حتی خودش هم کم کم خودش رو گم کرد... اما دنیا در برابر یه مظلوم، ساکت نمیمونه و یه روز تقاصش رو از ظالم میگیره:) ••••••••••••••••••••••••• (فصل دوم) -جونگ کوک؟؟؟ +اشتباه گرفتی. -اما تو خیلی شبیه اونی. +جونگ ک...