هشدار: اصلا خوندن این فصل رو به افراد زیر 16 و کسایی که از خشونت یا ... خوششون نمیاد توصیه نمیکنم... از من گفتن بود... همونطور که تو مقدمه ی کتاب گفته شد این کتاب برای زیر 18 کلا توصیه نمیشه...حالا یه عده میگن ما "افتر" خوندیم و... من وظیفه م بود هشدار بدم...
من سعی کردم تا حد امکان راحت و رک بنویسم و باید بگم که استفاده از بعضی کلمه ها تو فارسی برام راحت نبود، امیدوارم خوب شده باشه...
فصل هشتم
مرد غریبه بدون پایین آوردن اسلحه ش بلند خندید:" پس اینجا جاییه که کاپیتان تاملینسون گنجینه های واقعیشو نگه میداره."
لیلین که نمی تونست جلوی خودشو حتی تو موقعیت مرگ و زندگی هم بگیره با پرویی جواب داد:" نه راستش. اون گنج هاشو تو اتاق گنجینه نگه میداره اما از اونجایی که بنظر یکم خنگ میای، من می تونم به اونجا راهنمایت کنم چون مطمئنم که خودت نمی تونی پیداش کنی."
بعد از جواب لیلین نایل شروع کرد:" من که شک دارم اصلا ما گنج محسوب بشیم. "
لیلین به پسرک که خیلی عادی با ریتم حرف هاش انگشت هایش رو روی میز میزد نگاه کرد و نایل ادامه داد:" از نظر من چیزایی مثل طلا و جواهر گنج محسوب میشن. میدونی؟ چیزای براق ارزششون زیاده. البته نه اینکه تمام چیزای براق ارزش داشته باشنا، اما طلا و الماس هم برق-برقی ان هم یجورایی باحالن..."
بنگ!
اسلحه با صدای بلند به سمت زمین شلیک شد و لیلین با حرکت عصبی مرد به سمت جلو از جا پرید. مرد با عصبانیت به نایل گفت:" هی پسر من هیچ از زوزه کشیدن های تو خوشم نمیاد..."
نایل که بنظر می اومد فقط یکم ناراحت شده باشه اخم کرد. لیلین واقعا نمی تونست بفهمه نایل چطور می تونست تو صورت خطر زل بزنه و باهاش گفت و گو کنه... هرچند اون یه دزد دریایی بود... اما بازم کدوم دزد دریایی ای با خودش اسلحه حمل نمی کرد؟!
" من که زوزه نکشیدم... اما میدونی چی زوزه می کشه؟ سگ ها... البته اون بزرگ هاش نه ها... اونا یا واق واق می کنن یا صبح تا شب میخوابن... اون سگ کوچولو ها رو میگم... اونا عصبی ان و گاهی میرن رو اعصاب آدم اما اگه ازت خوششون بیاد خیلی ناز میشن. اون موقع س که زوزه می کشن... چون اینطوری می تونن نشون بدن که ازت خوششون اومده... هرچند بیشتر سگ ها وقتی ازت خوششون بیاد لیس می زننت درست نمیگم؟ "
لیلین تنها کاری که می تونست بکنه این بود که با تعجب به نایل زل بزنه. پسرک درست تو چشمای اون دزد دریایی زل زده بود و بی توقف حرف میزد.
نایل خیلی راحت پرسید:" راستی، بگو ببینم... تو کاپیتان کشتی رز هستی؟"
مرد اسلحه ش رو پایین نیاورد:" نه نیستم. هرچند برای تو که فرقی نداره. من به حد کافی چرت و پرت هاتو گوش دادم حالا جفت تون دستاتون بذارین پشت تون و راه بیفتین... یالا..."
YOU ARE READING
(شاهزاده دزد دریایی (لویی تاملینسون
Romanceلیلین شِی، وارث تاج و تخت انگلستان در کشتی درحال مسافرت به فرانسه بود که کشتی اش توسط لویی تاملینسون، بدنام ترین دزد دریایی معروف به شاهزاده ی هفت دریا مورد حمله قرار گرفت. در ضمن داستان مطالب بالای 18 سال داره...با اطلاع بخونید لطفا اگه خوشتون...
