کاور جدید چطوره؟
کار ایشونه
allwasDianoداستانم های دیگه ام رو بخونید،
حسابی رای و نظر بارون شون کنید.فصل چهل و هفتم
اگر سر و صدایی که ندیمه ها بعد از برگشتن لیلین به اتاق رو نادیده بگیریم، 10 دقیقه طول کشید تا یه چیزی براش بیارن تا بخوره.
اون داشت تمام تلاشش رو می کرد که سر کسی داد نزنه و دستور هاش رو با بد اخلاقی نده اما بهرحال قبلا هم هیچ وقت اوضاع به این بهم ریختگی نبود و بالاخره اعصاب لیلین تسلیم شد. همه چیز سیاه شد و اون به یه حالت بی حسی سقوط کر.
دیگه نمی تونست اهمیت بده دبگران چه فکری راجع بهش می کنن. ضعیف؟ سوسول؟ هیچکدومش اهمیتی نداشت، اون دلش برای مادرش تنگ شده بود. برای خواهرش دلش تنگ شده بود و بیشتر از همه برای اون پسری که با خورد کردن همه چیز سر راهش وار زندگیش شده بود.
همه چیز داشت به آرومی محو میشد و اون حس آرامشی که داشت بهش فرو می رفت چیزی شبیه بودن در آغوش لویی بود.
—
صداهای ریز کنار تختش باعث شد خیلی کوتاه چشم هاش رو باز کنه و بعد دوباره خیلی محکم تر ببندتشون.
ملافه ها و بالش هاش زیادی راحت بودن و اون مدت ها بود که تا اون حد احساس آرامش نکرده بود و حالا می ترسید اگر چشم هاش رو باز کنه همه چیز محو بشه.
" اعلیا حضرت لطفا بیدار بشید، باید یه چیزی بخورید." یکی از ندیمه ها این رو گفت و اینطور ادامه داد:" دو روزه که خوابیدید، فقط کافیه نام ببرید چی میخورید تا براتون بیارمش."
لیلین توی رختخوابش چرخید و پشتش رو به ندیمه ها کرد. اصلا حوصله ی حرف زدن نداشت.
" رزی لطفا برو و عالیجناب جرمی رو خبر کن، اگه شاهدخت اینطوری ادامه بدن مسلم مریض میشن."
صداهای نگران ندیمه ها باعث شد شاهزاده کمی احساس گناه کنه اما واقعا این حس رو نداشت که بلند شه. در ضمن، اینطوری نبود که قبلا گرسنگی نکشیده باشه. لویی بصورت موفقیت آمیزی با غذا شکنجه ش داده بود. یه لبخند تلخ روی صورتش شکل گرفت.
درست وقتی داشت دوباره خوابش می برد صدای باز شدن در بیدارش کرد. میتونست صدای ندیمه رو بشنوه که توضیح میداد:" اوه سرورم ما خیلی نگران شاهزاده هستیم، ببینید چقدر رنگ پریده شدن اما ما دکتر خبر نکردیم چون فکر می کردیم از خستگیه اما امروزم که بیدار شدن و بازم میلی به غذا نشون ندادن!"
"بسیار خب، بسیار خب... حالا که من اینجام باهاشون صحبت ی کنم. شما سه تا، برید به آشپزخانه ی سلطنتی و برای شاهزاده خانم، خوشگل ترین صبحانه ای که میتونید آماده کنید، من پیشنهاد می کنم که پر از کاکائو باشه اما از آشپز بپرسید... اون بهتر میدونه."
YOU ARE READING
(شاهزاده دزد دریایی (لویی تاملینسون
Romanceلیلین شِی، وارث تاج و تخت انگلستان در کشتی درحال مسافرت به فرانسه بود که کشتی اش توسط لویی تاملینسون، بدنام ترین دزد دریایی معروف به شاهزاده ی هفت دریا مورد حمله قرار گرفت. در ضمن داستان مطالب بالای 18 سال داره...با اطلاع بخونید لطفا اگه خوشتون...